املاک سلطنتی، نام بنیادی است که برای ملکه درآمدزایی میکند.[۲۱۸] این بنیاد بیش از ۵۰۰ میلیون پوند املاک شخصی، سرمایهگذاری و درآمد ملکه بریتانیا را اداره میکند.[۲۱۹]
کلکسیون سلطنتی، که شامل جواهرات سلطنتی امپراتوری بریتانیا و آثار هنری برجستهای است، جزو اموال شخصی ملکهٔ بریتانیا محسوب نمیشود و تنها در اختیار ملکه قرار دارند.[۲۲۳][۲۲۴] همچنین کاخهای سلطنتی باکینگهام و قلعه وینزر، تنها در اختیار خانواده سلطنتی قرار دارند و مالکیت آنها در اختیار خانواده سلطنتی و ملکه بریتانیا نیست.[۲۲۵] از دیگر اموال منقولی که تنها در اختیار خانواده سلطنتی قرار دارد، قلمرو دوک لنکستر است که در سال ۲۰۱۰، ارزش آن در حدود ۳۴۸ میلیون پوند استرلینگ تخمین زده شدهبود.[۲۲۶]
گفته میشود که الیزابت دوم به اقامت در کاخ باکینگهام که اقامتگاه رسمی خانواده سلطنتی در شهر لندن است، چنان رغبتی ندارد و اقامت در قلعه وینزر را به مراتب ترجیح میدهد.[۲۲۷] کاخ ساندرینگهام و دژ بالمورال اقامتگاههای خصوصی و از اموال خانوادگی ملکه بریتانیا هستند. ملکه الیزابت دوم، مالک شخصی این دو کاخ است.[۲۲۵] درآمدهای حاصل از املاکی به ارزش بیش از ۶٫۶ میلیارد پوند استرلینگ، تحت قیومیت خانواده سلطنتی بریتانیا است، که در انگلستان به اصطلاح «املاک سلطنتی» نامیده میشود. ملکه بریتانیا حق فروش هیچیک از آن املاک و مستغلات را ندارد و درآمد حاصل از آنها نیز به خزانه بریتانیا جهت پرداخت حقوق کارمندان دولت، واریز میشود.[۲۲۸]
الیزابت عناوین و مناصب نظامی افتخاری زیادی را در کشورهای مشترکالمنافع در اختیار دارد، اعطاکننده تعداد زیادی نشان در کشورهایش است و از سایر نقاط جهان افتخارات و جوایزی را دریافت کردهاست. او در هر کدام از کشورهایش با یک عنوان خطاب میشود که از فرمول خاصی پیروی میکند: به عنوان مثال در جامایکا او را ملکه جامایکا و سایر ممالک و قلمروهایش خطاب میکنند. در جزایر مانش و جزیره من که وابسته به تاجوتخت هستند و نه کشورهای جداگانه، او را دوک نورماندی و لرد من خطاب میکنند. عناوین دیگر شامل مدافع ایمان،[۲۲۹] و دوک لنکستر است. رسم است که در آغاز گفتگو او را «علیاحضرت» و در ادامه «خانم» خطاب میکنند.[۲۳۰]
از زمان تولد الیزابت، امپراتوری بریتانیا در حال تبدیل شدن به اتحادیهای از کشورهای مشترکالمنافع بود.[۷۲] زمانی که او در ۱۹۵۲ به قدرت رسید، حاکم بریتانیا در واقع به رئیس کشور چند کشور مستقل تبدیل شده بود.[۷۳] در ۱۹۵۳، ملکه و همسرش راهی سفری هفتماهه شدند، از ۱۳ کشور بازدید کردند و ۴۰٬۰۰۰ مایل را در زمین، دریا و هوا طی کردند.[۷۴] او به نخستین پادشاه یا ملکه حاکم استرالیا و نیوزیلند تبدیل شد که در زمان سلطنتش از آن کشورها بازدید میکند.[۷۵] در جریان این بازدید، جمعیت عظیمی به استقبالش آمد و برآورد شدهاست که سه چهارم مردم استرالیا او را دیدند.[۷۶] در طول سلطنتش، ملکه صدها بازدید رسمی از کشورهای دیگر و ممالک مشترکالمنافع انجام داد؛ او از همه رئیس کشورهای جهان بیشتر سفر رسمی داشتهاست.[۷۷]
در ۱۹۵۶، نخست وزیران انگلیس و فرانسه، آنتونی ایدن و گی موله دربارهٔ پیوستن فرانسه به اتحادیه کشورهای مشترکالمنافع مذاکره کردند. این موضوع پذیرفته نشد و یک سال بعد، فرانسه پیماننامه رم را امضا کرد که نتیجه آن تأسیس اتحادیه اقتصادی اروپا بود؛ سلف اتحادیه اروپا.[۷۸] در نوامبر ۱۹۵۶، بریتانیا و فرانسه در یک تلاش ناموفق به مصر حمله کردند تا کانال سوئز را تسخیر کنند. لرد مونتباتن ادعا کردهاست که ملکه با این تصمیم مخالف بود اما ایدن این را تکذیب کردهاست. ایدن یک ماه بعد از شکست حمله به مصر استعفا کرد.[۷۹]
در ۱۹۵۷، ملکه به صورت رسمی از ایالات متحده بازدید کرد، جایی که او از طرف اتحادیه کشورهای مشترکالمنافع در مجمع عمومی سازمان ملل متحد سخنرانی کرد. در همان سفر، او بیست و سومین پارلمان کانادا را افتتاح کرد که باعث شد نخستین پادشاه یا ملکه کانادا شود که چنین میکند.[۸۶] ۲ سال بعد، به عنوان ملکه کانادا و نه ملکه بریتانیا یا رهبر کشورهای مشترکالمنافع، از ایالات متحده بازدید کرد و به مناطق مختلف کانادا سفر کرد.[۸۶][۸۷] در ۱۹۶۱، او از کشورهای قبرس، هند، پاکستان، نپال و ایران بازدید کرد.[۸۸] در همان سال، درحالی که جانشین او به عنوان رئیس کشور غنا، قوام نکرومه، در خطر ترور بود و جان ملکه هم میتوانست در خطر باشد، از آن کشور دیدار کرد.[۸۹] مکمیلان نوشت: «ملکه کاملاً جدی است… او از اینکه با او مانند یک… ستاره سینما رفتار شود، ناراحت است… او واقعاً قلب و دل یک مرد را دارد… او عاشق وظیفهاش است و قصد دارد که یک «ملکه» باشد.»[۸۹] پیش از بازدیدش از کبک در ۱۹۶۴، رسانهها گزارش دادند که جداییطلبان افراطی کبک قصد دارند الیزابت را ترور کنند.[۹۰][۹۱] هرچند او هدف ترور واقع نشد، اما زمانی که در مونترال بود، با تظاهراتی روبرو گردید؛ نوشتند که «آرامش و شجاعت ملکه در برابر خشونت» قابل توجه است.[۹۲]
دهههای ۶۰ و ۷۰ (قرن ۲۰) شاهد تسریع روند استعمارزدایی آفریقا و کارائیب بود. بیشتر از ۲۰ کشور از بریتانیا، به عنوان بخشی از برنامه انتقال خود مختاری، مستقل شدند. در ۱۹۶۵، رئیسجمهور رودزیا، ایان اسمیت، برخلاف خواسته اکثریت مردم آن کشور، به صورت یک طرفه با ابراز «وفاداری و علاقه» به الیزابت، اعلان استقلال کرد. با وجود اینکه ملکه به صورت رسمی این موضوع او را نپذیرفت و جامعه جهانی علیه رودزیا تحریم اعمال کرد، رژیم او برای نزدیک به یک دهه به کار خود ادامه داد. از آنجا که پیوند بریتانیا با مستعمرات سابقش سست شد، دولت این کشور تصمیم گرفت که وارد اتحادیه اروپا شود؛ هدفی که در ۱۹۷۳ محقق شد.[۹۵]
در فوریه ۱۹۷۴، ادوارد هیت، نخستوزیر بریتانیا، از ملکه خواست که درخواست برگزاری انتخابات سراسری بدهد. در آن زمان، الیزابت در بازدید از کرانه اقیانوس آرام در استرالزی بود و مجبور شد که به بریتانیا بازگردد.[۹۶] انتخابات آن سال منجر به یک «مجلس معلق» شد؛ هیت و محافظهکاران اکثریت را به دست نیاوردند اما میتوانستند در صورتی که با لیبرالها ائتلافی تشکیل دهند، در قدرت باقی بمانند. هیت پس از اینکه موضوع ائتلاف به خوبی پیش نرفت، استعفا داد. نتیجتاً ملکه از رهبر اپوزیسیون، هارولد ویلسون از حزب کارگر، درخواست کرد که دولت تشکیل دهد.[۹۷]
یک سال بعد، در اوج بحران قانونی استرالیا در ۱۹۷۵، نخستوزیر استرالیا گاف ویتلم پس از اینکه نتوانست موافقت سنا را، که حزب اپوزیسیون در آن اکثریت را داشت، برای پیشنهاد بودجه خود جلب کند، توسط فرماندار کل استرالیا سر جان کر از سمتش برکنار شد.[۹۸] اما در مجلس نمایندگان استرالیا اکثریت از ویلتم پشتیبانی میکرد. نتیجتاً سخنگوی (رئیس) مجلس از ملکه درخواست کرد که در موضوع مداخله کرده و تصمیم جان کر را معلق اعلام کند. اما الیزابت با توضیح اینکه در تصمیمی که قانون اساسی استرالیا به فرماندار کل دادهاست دخالت نخواهد کرد، درخواستش را رد کرد. ماجرای ویلتم و کر، که آن را بزرگترین بحران قانونی تاریخ استرالیا لقب دادهاند، باعث شد گرایش به جمهوریخواهی در آن کشور افزایش پیدا کند.[۹۹][۹۸]
در ۱۹۷۷، الیزابت جوبیلی نقرهای (۲۵امین سال سلطنت) خود را جشن گرفت. مراسمها و رویدادهایی در سراسر ممالک مشترکالمنافع در همین رابطه برگزار شد که بسیاری از آنها با بازدیدهای او از آن کشورها همزمان بود. درحالی که رسانهها در همان زمان ماجرای طلاق شاهدخت مارگارت از همسرش را به صورتی منفی بازتاب دادند، این جشنها مجدداً محبوبیت ملکه را نشان داد.[۱۰۰] در ۱۹۷۸، رهبر کمونیست رومانی، نیکلای چائوشسکو و همسرش النا در سفری رسمی از بریتانیا بازدید کردند و ملکه نیز از آنها پذیرایی کرد؛[۱۰۱] با این حال او در یک گفتگوی خصوصی از «خونی که بر گردن آنهاست» سخن گفته بود.[۱۰۲] سال بعد دو مشکل بزرگ پیش آمد: یکی آن که مشخص شد آنتونی بلانت، مسئول نگهداری از کلکسیون تصاویر او، یک جاسوس کمونیست بودهاست؛ و دیگری ترور لرد مونتباتن، دائی فیلیپ، توسط ارتش موقت جمهوریخواه ایرلند.[۱۰۳]
به گفته پاول مارتین، در اواخر دهه ۱۹۷۰، ملکه نگران بود که تاج و تخت برای پیر ترودو، نخستوزیر کانادا، اهمیت زیادی ندارد. تونی بن گفت که ملکه ترودو را «ناامید کننده» یافت.[۱۰۴] جمهوریخواهی ترودو به نظر میرسد که از رفتارش نظیر سر خوردن از نردههای پله در کاخ باکینگهام، انجام حرکت پیروئت باله پشت سر الیزابت یا حذف بسیاری از نمادهای سلطنتی کانادا از دفتر نخستوزیری مشخص بود.[۱۰۴] در ۱۹۸۰ که سیاستمداران کانادایی به لندن رفتند تا دربارهٔ انتقال کامل استقلال به کانادا مذاکره کنند، ملکه را از همه سیاستمداران و دیوانسالاران بریتانیایی «آگاه به موضوع» یافتند.[۱۰۴] او به خصوص پس از عدم موفقیت لایحه C-60 که میتوانست بر جایگاهش به عنوان رئیس کشور کانادا تأثیر بگذارد، پیگیر موضوع بود. پس از ملی کردن قانون اساسی کانادا، نقش پارلمان بریتانیا در کانادا به پایان رسید اما حکومت سلطنت مشروطه حفظ شد. ترودو در خاطراتش ذکر کردهاست که ملکه از تلاش او برای اصلاح قانون اساسی کانادا راضی بود و ترودو تحتتاثیر «مرحمتی که در انظار عمومی» و «خردی که در ملاقاتهای خصوصی» از سوی ملکه نشان داده شد، قرار گرفت.[۱۰۵]
در جریان جنگ، تلاشهایی انجام گرفت که ملیگرایی ولزی را با پیوند دادن الیزابت به ولز سرکوب کنند. نقشههایی مانند انتخاب او به عنوان پاسبان قلعه کرناروون یا پشتیبان اتحادیه جوانان ولزی، به خاطر دلایل مختلف از جمله بیم از مرتبط شدن الیزابت با جنبشهای مخالفت با سربازی با موافقت روبرو نشدند.[۳۴] سیاستمداران ولزی پیشنهاد دادند که در روز تولد ۱۸ سالگیاش، به عنوان «شاهدخت ولز» انتخاب شود. هربرت موریسون، وزیر کشور، از این ایده استقبال کرد، اما پادشاه با آن مخالف بود زیرا این عنوان را منحصر به همسر شاهزاده ولز میدانست و شاهزاده ولز همیشه وارث بلافصل تاج و تخت بود.[۳۵] در ۱۹۴۶، او به عضویت گورسد[و ۳] (جامعه) باردهای (نوعی قصهگو در فرهنگ گالی) ولزی در ایستفود (نوعی فستیوال هنری در ولز) ملی ولز درآمد.[۳۶]
شاهدخت الیزابت در ۱۹۴۷ به اولین تور فرادریایی خود سفر کرد و در بازدید از آفریقای جنوب همراه والدین خود بود. در جریان این تور، او در تولد ۲۱ سالگی خود در مصاحبهای با اتحادیه کشورهای مشترکالمنافع بریتانیا گفت: «در برابر همه شما اعلام میکنم که تمام زندگیام را، چه طولانی باشد و چه کوتاه، وقف خدمت به شما و خدمت به خانواده سلطنتی بزرگمان که همه به آن تعلق داریم، خواهم کرد.»[۳۷]
الیزابت همسر آیندهاش، فیلیپ شاهزاده یونان و دانمارک را در ۱۹۳۴ و ۱۹۳۷ ملاقات کرده بود.[۳۸] آن دو از طریق کریستیان نهم، پادشاه دانمارک و ملکه ویکتوریا خویشاوندی همنیایی دارند. پس از یک ملاقات دیگر در کالج دریایی سلطنتی در دارتموث، الیزابت — که تنها ۱۳ سال داشت — گفت عاشق فیلیپ شدهاست و آن دو به نامهنگاری مشغول شدند.[۳۹] زمانی که ۲۱ ساله شد، در ۹ ژوئیه ۱۹۴۷ به صورت رسمی با یکدیگر نامزد شدند.[۴۰]
فیلیپ در ۹ آوریل ۲۰۲۱، دو ماه پیش از صد سالگیاش، در ۹۹ سالگی در قلعه وینزر یکی از کاخهای محل سکونت او و ملکه درگذشت. وی «طولانیترین همسر سلطنتی در تاریخ انگلیس» بود.[۲۸] علت مرگ وی هنوز فاش نشدهاست گرچه او از سال ۲۰۱۱ چندین بار به دلیل بیماریهای قلبی-عروقی و عفونت در بیمارستان بستری شده بود و آخرین بار در ماه مارس ۲۰۲۱ چند روز را در بیمارستان سپری کرد.[۲۹]
البته این موضوع بدون دردسر نبود؛ فیلیپ از نظر مالی پشتوانهای نداشت و متولد خارج از کشور بود (هرچند که تبعه بریتانیا بود و در طول جنگ جهانی در نیروی دریایی سلطنتی خدمت کرده بود) و خواهرانش با اشرافزادگان آلمانی که با نازیها در ارتباط بودند، مزدوج شده بودند.[۴۱] ماریون کراوفورد نوشت: «بعضی از مشاوران پادشاه او [فیلیپ] را به اندازه کافی برای او [الیزابت] مناسب نمیدانستند. او شاهزادهای بود بدون خانه و پادشاهی. برخی مقالات دستبردار از اصالت خارجیاش نبودند.»[۴۲] برخی زندگینامهنویسان به مخالفت مادر الیزابت با این ازدواج اشاره کردهاند و گویند که او فیلیپ را مانند «هونها» توصیف کرده بود.[۴۳][۴۴] البته سالها پس از سر گرفتن ازدواج، مادر الیزابت در گفتگو با زندگینامهنویس خود، تیم هیلد، فیلیپ را یک «جنتلمن انگلیسی» توصیف کرد.[۴۵]
پیش از ازدواج، فیلیپ همه عناوین یونانی و دانمارکی خودش را رها کرد و از ارتدکس یونانی به انگلیکان تغییر مذهب داد. او همچنین نام خانوادگی خودش را به مونتباتن، نام خانوادگی مادرش که بریتانیایی بود، تغییر داد.[۴۶] اندکی قبل از ازدواج، او به عنوان دوک ادینبرو انتخاب شد و عنوان رسمی والاحضرت سلطنتی به او تعلق گرفت.[۴۷]
در سپتامبر ۱۹۳۹، بریتانیا وارد جنگ جهانی دوم شد. لرد هیلشام پیشنهاد کرد که الیزابت و مارگارت برای دور بودن از بمبارانهای پیاپی لندن به کانادا منتقل شوند.[۲۲] اما مادر آنها مخالفت کرد: «بچهها بدون من نخواهند رفت. من بدون پادشاه نخواهم رفت و پادشاه هرگز نخواهد رفت.»[۲۳] نتیجتاً آنها را به قلعه بالمورال در اسکاتلند بردند و سپس در کریسمس ۱۹۳۹ راهی کاخ ساندرینگهام در نورفولک شدند.[۲۴] از فوریه تا مه ۱۹۴۰، آنها در رویال لُج در وینزر ماندند و بعد از آن به قلعه وینزر رفتند و پنج سال آینده را در آنجا سپری کردند.[۲۵] در ۱۹۴۰، الیزابت که چهارده ساله بود، نخستین مصاحبه رادیوییاش را با بیبیسی در برنامه ساعت بچهها انجام داد؛ او خطاب به سایر کودکانی که درحال ترک شهرها بودند، گفت:[۲۶] «ما تلاش میکنیم هرچه در توان داریم برای کمک به ملوانان، سربازان و خلبانان شجاعمان انجام دهیم و همچنین تلاش میکنیم که سهم خودمان از خطر و غم جنگ را بپذیریم. ما، تکتک ما، میدانیم که در آخر، همه سالم خواهند بود.»[۲۶]
در ۱۹۴۳، در بازدیدی از گارد گرندیه که خود در سال قبل به عنوان یکی از سرهنگهای آن انتخاب شده بود، الیزابت برای اولینبار به تنهایی در انظار عمومی ظاهر شد.[۲۷] پس از اینکه ۱۸ ساله شد، پارلمان قوانین را تغییر داد تا او بتواند در زمان ناتوانی یا غیبت پدرش، مانند زمان حضور شاه در ایتالیا در ژوئیه ۱۹۴۴، به عنوان یکی از پنج مشاور دولت عمل کند.[۲۸] در فوریه ۱۹۴۵، الیزابت با شماره خدمت ۲۳۰۸۷۳ به صورت افتخاری به عنوان افسر دوم در نیروی کمکی خدمت قلمرویی[و ۲] انتخاب شد.[۲۹] او به عنوان یک راننده و مکانیک تعلیم دید و پنج ماه بعد به صورت افتخاری عنوان فرمانده کهتر (معادل زنانه سروان) را دریافت کرد.[۳۰][۳۱][۳۲]
در روز پیروزی در اروپا الیزابت و مارگارت به صورت ناشناس وارد جمعیتی که برای جشن گرفتن به خیابانها رفته بودند، شدند. او بعدها در یک مصاحبه عنوان کرد که «ما از والدینمان پرسیدیم که آیا میتوانیم برویم و خودمان ببینیم؟ به یاد دارم که وحشتزده بودیم که نکند شناسایی شویم… خطوط مردم غریبهای که به سمت وایتهال میرفتند را به یاد دارم. همه در یک موج آسودگی و خوشحالی در حرکت بودیم.»[۳۳]