از زمان تولد الیزابت، امپراتوری بریتانیا در حال تبدیل شدن به اتحادیهای از کشورهای مشترکالمنافع بود.[۷۲] زمانی که او در ۱۹۵۲ به قدرت رسید، حاکم بریتانیا در واقع به رئیس کشور چند کشور مستقل تبدیل شده بود.[۷۳] در ۱۹۵۳، ملکه و همسرش راهی سفری هفتماهه شدند، از ۱۳ کشور بازدید کردند و ۴۰٬۰۰۰ مایل را در زمین، دریا و هوا طی کردند.[۷۴] او به نخستین پادشاه یا ملکه حاکم استرالیا و نیوزیلند تبدیل شد که در زمان سلطنتش از آن کشورها بازدید میکند.[۷۵] در جریان این بازدید، جمعیت عظیمی به استقبالش آمد و برآورد شدهاست که سه چهارم مردم استرالیا او را دیدند.[۷۶] در طول سلطنتش، ملکه صدها بازدید رسمی از کشورهای دیگر و ممالک مشترکالمنافع انجام داد؛ او از همه رئیس کشورهای جهان بیشتر سفر رسمی داشتهاست.[۷۷]
در ۱۹۵۶، نخست وزیران انگلیس و فرانسه، آنتونی ایدن و گی موله دربارهٔ پیوستن فرانسه به اتحادیه کشورهای مشترکالمنافع مذاکره کردند. این موضوع پذیرفته نشد و یک سال بعد، فرانسه پیماننامه رم را امضا کرد که نتیجه آن تأسیس اتحادیه اقتصادی اروپا بود؛ سلف اتحادیه اروپا.[۷۸] در نوامبر ۱۹۵۶، بریتانیا و فرانسه در یک تلاش ناموفق به مصر حمله کردند تا کانال سوئز را تسخیر کنند. لرد مونتباتن ادعا کردهاست که ملکه با این تصمیم مخالف بود اما ایدن این را تکذیب کردهاست. ایدن یک ماه بعد از شکست حمله به مصر استعفا کرد.[۷۹]
در ۱۹۵۷، ملکه به صورت رسمی از ایالات متحده بازدید کرد، جایی که او از طرف اتحادیه کشورهای مشترکالمنافع در مجمع عمومی سازمان ملل متحد سخنرانی کرد. در همان سفر، او بیست و سومین پارلمان کانادا را افتتاح کرد که باعث شد نخستین پادشاه یا ملکه کانادا شود که چنین میکند.[۸۶] ۲ سال بعد، به عنوان ملکه کانادا و نه ملکه بریتانیا یا رهبر کشورهای مشترکالمنافع، از ایالات متحده بازدید کرد و به مناطق مختلف کانادا سفر کرد.[۸۶][۸۷] در ۱۹۶۱، او از کشورهای قبرس، هند، پاکستان، نپال و ایران بازدید کرد.[۸۸] در همان سال، درحالی که جانشین او به عنوان رئیس کشور غنا، قوام نکرومه، در خطر ترور بود و جان ملکه هم میتوانست در خطر باشد، از آن کشور دیدار کرد.[۸۹] مکمیلان نوشت: «ملکه کاملاً جدی است… او از اینکه با او مانند یک… ستاره سینما رفتار شود، ناراحت است… او واقعاً قلب و دل یک مرد را دارد… او عاشق وظیفهاش است و قصد دارد که یک «ملکه» باشد.»[۸۹] پیش از بازدیدش از کبک در ۱۹۶۴، رسانهها گزارش دادند که جداییطلبان افراطی کبک قصد دارند الیزابت را ترور کنند.[۹۰][۹۱] هرچند او هدف ترور واقع نشد، اما زمانی که در مونترال بود، با تظاهراتی روبرو گردید؛ نوشتند که «آرامش و شجاعت ملکه در برابر خشونت» قابل توجه است.[۹۲]
دهههای ۶۰ و ۷۰ (قرن ۲۰) شاهد تسریع روند استعمارزدایی آفریقا و کارائیب بود. بیشتر از ۲۰ کشور از بریتانیا، به عنوان بخشی از برنامه انتقال خود مختاری، مستقل شدند. در ۱۹۶۵، رئیسجمهور رودزیا، ایان اسمیت، برخلاف خواسته اکثریت مردم آن کشور، به صورت یک طرفه با ابراز «وفاداری و علاقه» به الیزابت، اعلان استقلال کرد. با وجود اینکه ملکه به صورت رسمی این موضوع او را نپذیرفت و جامعه جهانی علیه رودزیا تحریم اعمال کرد، رژیم او برای نزدیک به یک دهه به کار خود ادامه داد. از آنجا که پیوند بریتانیا با مستعمرات سابقش سست شد، دولت این کشور تصمیم گرفت که وارد اتحادیه اروپا شود؛ هدفی که در ۱۹۷۳ محقق شد.[۹۵]
در فوریه ۱۹۷۴، ادوارد هیت، نخستوزیر بریتانیا، از ملکه خواست که درخواست برگزاری انتخابات سراسری بدهد. در آن زمان، الیزابت در بازدید از کرانه اقیانوس آرام در استرالزی بود و مجبور شد که به بریتانیا بازگردد.[۹۶] انتخابات آن سال منجر به یک «مجلس معلق» شد؛ هیت و محافظهکاران اکثریت را به دست نیاوردند اما میتوانستند در صورتی که با لیبرالها ائتلافی تشکیل دهند، در قدرت باقی بمانند. هیت پس از اینکه موضوع ائتلاف به خوبی پیش نرفت، استعفا داد. نتیجتاً ملکه از رهبر اپوزیسیون، هارولد ویلسون از حزب کارگر، درخواست کرد که دولت تشکیل دهد.[۹۷]
یک سال بعد، در اوج بحران قانونی استرالیا در ۱۹۷۵، نخستوزیر استرالیا گاف ویتلم پس از اینکه نتوانست موافقت سنا را، که حزب اپوزیسیون در آن اکثریت را داشت، برای پیشنهاد بودجه خود جلب کند، توسط فرماندار کل استرالیا سر جان کر از سمتش برکنار شد.[۹۸] اما در مجلس نمایندگان استرالیا اکثریت از ویلتم پشتیبانی میکرد. نتیجتاً سخنگوی (رئیس) مجلس از ملکه درخواست کرد که در موضوع مداخله کرده و تصمیم جان کر را معلق اعلام کند. اما الیزابت با توضیح اینکه در تصمیمی که قانون اساسی استرالیا به فرماندار کل دادهاست دخالت نخواهد کرد، درخواستش را رد کرد. ماجرای ویلتم و کر، که آن را بزرگترین بحران قانونی تاریخ استرالیا لقب دادهاند، باعث شد گرایش به جمهوریخواهی در آن کشور افزایش پیدا کند.[۹۹][۹۸]
در ۱۹۷۷، الیزابت جوبیلی نقرهای (۲۵امین سال سلطنت) خود را جشن گرفت. مراسمها و رویدادهایی در سراسر ممالک مشترکالمنافع در همین رابطه برگزار شد که بسیاری از آنها با بازدیدهای او از آن کشورها همزمان بود. درحالی که رسانهها در همان زمان ماجرای طلاق شاهدخت مارگارت از همسرش را به صورتی منفی بازتاب دادند، این جشنها مجدداً محبوبیت ملکه را نشان داد.[۱۰۰] در ۱۹۷۸، رهبر کمونیست رومانی، نیکلای چائوشسکو و همسرش النا در سفری رسمی از بریتانیا بازدید کردند و ملکه نیز از آنها پذیرایی کرد؛[۱۰۱] با این حال او در یک گفتگوی خصوصی از «خونی که بر گردن آنهاست» سخن گفته بود.[۱۰۲] سال بعد دو مشکل بزرگ پیش آمد: یکی آن که مشخص شد آنتونی بلانت، مسئول نگهداری از کلکسیون تصاویر او، یک جاسوس کمونیست بودهاست؛ و دیگری ترور لرد مونتباتن، دائی فیلیپ، توسط ارتش موقت جمهوریخواه ایرلند.[۱۰۳]
به گفته پاول مارتین، در اواخر دهه ۱۹۷۰، ملکه نگران بود که تاج و تخت برای پیر ترودو، نخستوزیر کانادا، اهمیت زیادی ندارد. تونی بن گفت که ملکه ترودو را «ناامید کننده» یافت.[۱۰۴] جمهوریخواهی ترودو به نظر میرسد که از رفتارش نظیر سر خوردن از نردههای پله در کاخ باکینگهام، انجام حرکت پیروئت باله پشت سر الیزابت یا حذف بسیاری از نمادهای سلطنتی کانادا از دفتر نخستوزیری مشخص بود.[۱۰۴] در ۱۹۸۰ که سیاستمداران کانادایی به لندن رفتند تا دربارهٔ انتقال کامل استقلال به کانادا مذاکره کنند، ملکه را از همه سیاستمداران و دیوانسالاران بریتانیایی «آگاه به موضوع» یافتند.[۱۰۴] او به خصوص پس از عدم موفقیت لایحه C-60 که میتوانست بر جایگاهش به عنوان رئیس کشور کانادا تأثیر بگذارد، پیگیر موضوع بود. پس از ملی کردن قانون اساسی کانادا، نقش پارلمان بریتانیا در کانادا به پایان رسید اما حکومت سلطنت مشروطه حفظ شد. ترودو در خاطراتش ذکر کردهاست که ملکه از تلاش او برای اصلاح قانون اساسی کانادا راضی بود و ترودو تحتتاثیر «مرحمتی که در انظار عمومی» و «خردی که در ملاقاتهای خصوصی» از سوی ملکه نشان داده شد، قرار گرفت.[۱۰۵]