قرآن کریم-سوره ی هود
و ما همه این حکایت اخبار انبیا را بر تو بیان می کنیم تا قلب ترا به آن قوی و استوار گردانیم و در این (شرح حال رسولان) طریق حق و راه صواب بر تو روشن شود و اهل ایمان را پند و عبرت و تذکر باشد.
سوره اعراف
زمین پاک نیکو گیاهش به اذن خدا نیکو بر آید و زمین خشک ناپاک بیرون نیاورد جز گیاه اندک و کم ثمر این گونه ما آیات قدرت را هر نوع می گردانیم (و به هر بیان توضیح می دهیم) برای قومی که شکر خدا به جای آرند.
سوره فرقان
و آنان که امید لقای ما را نداشتند و به قیامت معتقد نبودند گفتند چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند یا چرا خدا را به چشم نمی بینیم؟ تا در ایمان به رسول محتاج نباشیم همانا آنان در حق خویش راه تکبر و نخوت پیش گرفتند و به سرکشی و طغیان شتافتند و خود را از راه سعادت پیروی انبیا محروم ساختند.
معنای رجعت که مصدرثلاثی مجرد از باب رجع می باشد در لغت به معنی بازگشتن و برگشتن( رجوع )است آن چنانکه در کتاب مصباح المنیر آمده است الرجعةبالفتح،الرجوع، گر چه در بعضی ازکتابها قید یک مرتبه برگشتن ذکر شده است مانند کتاب تاج العروس زیبدی می نویسد:الرجعةُ المّرة من الرجوع یعنی یک بار بازگشتن.
دوره رجعت دوران تجلّی عظمت و قدرت الهی شمرده شده است و در واقع عالم رجعت را قیام اصغر ذکر کرده اند که بازگردانیدن مؤمنان خالص و کافران محض دو نشانه مهم قدرت الهی است تا مردم با مشاهده آنها به نهایت درجه معنویت برسند
بنابراین با عنایت به مهم بودن آن ایام سه گانه و سرنوشت ساز بودن آنها و اینکه همه آنها نشانه ای ازعظمت الهی است رجعت یکی از ایام تجلّی قدرت لایزال قادر متعال است.
ممکن است عده ای بگویند با عنایت به اینکه عالم دنیا عالم مواد و اجرام و اجسام است و از طرفی ازدوره زندگی انبیاءو ائمه معصومین علیهم السلام و بعضی مؤمنان و شهداءپیشین قرن هامی گذرد آیا از دیدگاه عقل و با توجه به موقعیت زمانی و مکانی امکان دارد که افرادی مجدداً به دنیا برگردند و اساساً این موضوع عقلاًپذیرفتنی است یا خیر؟
می کند و اهل تقوی را به بهشت و اهل کفر و نفاق و عناد و گناه را به جهنم می فرستد و این موضوع رجوع روح به بدن محال عقلی نیست و ممتنع بالذات نمی باشد و فیض و امر
خداوند به چیز ممتنع الوجود تعلق نمی گیرد و بمثابه آن لیکن در مقیاس کوچکتر امکان ذاتی رجعت نیز وجود دارد چون این موضوع همانند اجتماع نقیضین و غیره امتناع ذاتی
ندارد و امام صادق(ع)فرمودند:رجعت قدرت است گر چه دیگران نتوانند.
البته دلایل ونمونه های اجرا شده در دنیا خود شاهد کافی برای امکان و تحقق رجعت می باشد
یا مانند کسی که ازکنار یک آبادی ویران شده عبور کرد در حالی که دیوارهای آن به روی سقف ها فرو ریخته بود (و اجساد و استخوان های اهل آن در هر سو پراکنده شده بود)با خود گفت چگونه خدااینها را پس از مرگ زنده میکند در این هنگام خدا اورا یکصد سال میراند سپس زنده کرد و به او گفت چقدر درنگ کردی گفت یک روز یا بخشی از یک روز خداوند فرمود خیربلکه یکصد سال درنگ کردی نگاه کن به غذا و نوشیدنی خود(که همراه داشتی با گذشت یک قرن)هیچ گونه تغییر نیافته است و به الاغ خود نگاه کن (که چگونه متلاشی شده و این زنده شدن تو پس از مرگ هم برای اطمینان خاطر توست و هم)برای آنکه تو را نشانه ای برای مردم قرار دهیم اکنون به استخوان های مرکب سواری خود نگاه کن که چگونه آنها را بهم پیوند می دهیم و گوشت بر آن می پوشانیم هنگامی که این حقایق بر او آشکار شدگفت می دانم خدا بر هر کاری تواناست؛
و یوم نحشر من کلّ اُمة فوجاً ممّن یکذب بایاتنا فهم یوزعون.
«روزی که از هرامتی گروهی را بر می انگیزیم از آنها که آیات ما را تکذیب می کردند پس آنها بازداشته می شوند »
قبل از پرداختن به روایات شرف الدین نجفی مطلبی را نقل می کند. بعد مطلبی را از طبرسی نقل می کند، می فرماید: دابه الارض با کفار صحبت می کند، با بیانی که اینها ناراحت می شوند، چون خبر می دهد که اینها طرف جهنم می روند. به بعضی می گوید شما کافرید، به بعضی می گوید شما مومن هستید.
مطلبی از شیخ طوسی نقل می کنم. در تبیان ذیل آیه شریفه آورده است؛ سر او به ابرها می رسد، این دابه با این خصوصیات با مردم صحبت می کند. چیزی می گوید که آنها را نارحت می کند، به زبان آدمی صحبت می کند.
از اینجا وارد بحث می شود و می گوید: مشرکانی که مصداق عذاب قرار گرفتند، خداوند آیاتی را به آنها نشان می دهد که به ناچار باید در برابرش تسلیم شوند و بپذیرند. در اینجا باید ببینیم آیه دابه الارض از آیات خارق العاده است.
بعد می گوید: ما در آیات قرآن دست نیافتیم که دابه الارض را برای ما تفسیر کند، این دابه که خدا از زمین برای مردم می فرستد، چیست؟ ویژگی هایش چیست؟ چطور خارج می شود؟ آیا تعمد و قصد است که مبهم بماند، چیزی که از آیات چیزی تبیین کند که دابه چیست؟ استفاده نمی شود.
بعد ادامه می دهد: زمانی که وضعیت مردم به جایی برسد که قلبشان سیاه شود، آیات را ببینند ولی ایمان نیاورند و استعداد ایمان هم در آنها نباشد، وقتی کارشان به اینجا برسد، آیه ای که خارق عادت است، برای آنها نشان می دهیم، آیه ای که حق را نشان می دهد و مردم ناچارند در برابر حق تسلیم شوند و ما دابه الارض را ارائه می دهیم.
ترجمه الهی قمشه ای
و هنگامی که وعده عذاب کافران به وقوع پیوندد (و یا زمان انتقام به ظهور قائم فرا رسد) جنبندهای از زمین بیرون آریم
که با آنان تکلم کند، که مردم به آیات ما (بعد از این) از روی یقین نمیگروند.
ترجمه انصاریان
و هنگامی که [در اوقات پایانی دنیا] وعده عذاب ما بر آنان حتمی و لازم شود، جنبنده ای را از زمین برای آنان بیرون می آوریم
که با آنان سخن می گوید [تا به آیات ما و آخرت و اصول آن یقین کنند]؛ زیرا مردم پیش از این به آیات ما یقین نداشتند.
ترجمه فولادوند
و چون قول [عذاب] بر ایشان واجب گردد، جنبندهاى را از زمین براى آنان بیرون مىآوریم که با ایشان سخن گوید که:
مردم [چنانکه باید] به نشانههاى ما یقین نداشتند.
ترجمه آیتی
چون فرمان قیامت مقرّر گردد، بر ایشان جنبندهاى از زمین بیرون مىآوریم که با آنان سخن بگوید که این مردم به آیات
ما یقین نمىآوردند.
ترجمه مکارم شیرازی
و هنگامی که فرمان عذاب آنها رسد (و در آستانه رستاخیز قرار گیرند)، جنبندهای را از زمین برای آنها خارج میکنیم
که با آنان تکلّم میکند (و میگوید) که مردم به آیات ما ایمان نمیآوردند.
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ (82)
جلد 10 - صفحه 83
وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ: و چون واقع شود گفتار که آن وعده عذاب است بر ایشان، یعنى چون واقع شود آنچه وعده داده مىشدند از بعث و عذاب بر آدمیان؛ یا چون حکم الهى صادر شود به وقوع عذاب بر آدمیان. ابو سعید خدرى گفته: چون آدمیان دست از امر به معروف و نهى از منکر باز دارند و به هیچکدام عمل نکنند، واجب شود بر ایشان سخط و غضب الهى؛ و اول مؤاخذه شوند به مبادى عذاب که از جمله آن اینست: أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ: بیرون آوریم براى ایشان جنبندهاى از زمین، تُکَلِّمُهُمْ: سخن گوید ایشان را به زبان عربى فصیح و بلیغ.
أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا: بدرستى که مردمان بودند به آیات ما از وعد و وعید و حشر و نشر، و یا به دلایل قدرت و شواهد وحدانیت الهى، لا یُوقِنُونَ: یقین نمىنمایند و از روى تیقّن تصدیق آن نکنند. نزد بعضى خارج شود میان صفا و مروه پس خبر دهد مؤمن را به اینکه او مؤمن است و کافر را به اینکه او کافر است؛ و نزد این حال، مرتفع گردد تکلیف، و قبول نشود توبه، و آن یکى از علامات قیامت باشد.
تنبیه: آنچه از تفاسیر عامه مستفاد مىشود مراد از «دابّة الارض» را حیوانى مىدانند عظیم الجثه که مجروح مىنماید انسان را، زیرا به قرائت آنها «تکلمهم» را بىتشدید خوانند که به معنى مجروح نمودن مىباشد؛ و لکن آنچ از احادیث اهل البیت معصومین معلوم شود با تشدید مىخوانند که به معنى تکلم کردن باشد و آن «دابّة» را انسان مىدانند و احادیث بسیار در آن وارد شده از جمله:
1- على بن ابراهیم قمى از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله رسید به امیر المؤمنین علیه السّلام در حالتى که خوابیده بود در مسجد و ریگها را جمع و سر به روى آن گذارده. حضرت پیغمبر به پاى خود او را حرکت داد فرمود: برخیز اى دابة الارض. پس مردى از اصحاب عرض نمود: آیا بعضى از ما بعضى دیگر را به این اسم بخوانیم؟ فرمود: قسم به خدا نیست این اسم مگر مختص به او، و او است آن دابه که خدا ذکر فرموده در کتاب خود: (وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ ...) پس فرمود: اى على، وقتى که آخر الزمان شود بیرون آورد تو را خداوند با نیکو صورتى و با تو است چیزى
جلد 10 - صفحه 84
که به آن داغ و نشان مىکنى دشمنان خود را. پس مردى به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد: عامه گویند آن دابه جرح مىکند مردم را؟ حضرت فرمود:
خدا آنها را جرح نماید به آتش جهنم، بدرستى که آن دابّه تکلم مىنماید «1».
2- کافى شریف از حضرت باقر علیه السّلام مروى است که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: عطا شده به من شش چیز: علم منایا و بلایا و وصایا و فصل الخطاب. منم صاحب کرّات و دولت دول و منم صاحب عصا و میسم و دابه که تکلم مىکند با مردم «2».
3- علامه مجلسى (رحمه اللّه) از کتاب «ما نزل من القرآن فى الائمّة» ماهیار از اصبغ روایت نموده که معاویه با من مخاطبه نموده گفت: شما معاشر شیعه گمان مىکنید دابّة الارض حضرت على علیه السّلام است. اصبغ گفت: ما به تنهائى نگوئیم، بلکه یهود هم گویند. معاویه فرستاد اعلم علماء یهود را آوردند، پرسید: شما در کتب خود یافتهاید دابة الارض را؟ یهودى گفت: بلى. معاویه گفت: کیست؟ گفت: مردى است به نام (الیا) معاویه به جهت تلبیس حاضرین گفت: چه نزدیک است (الیا) به اسم على علیه السّلام. و (الیا) به زبان عبرى على علیه السّلام است «3».
4- اکمال الدین از آن حضرت مروى است که در حدیث دجال فرمود: آگاه باشید بعد از آن امر بزرگى خواهد شد. عرض شد: کدام است آن یا امیر المؤمنین؟
فرمود: خروج دابة الارض در نزد صفا، و با او است خاتم سلیمان علیه السّلام و عصاى موسى علیه السّلام، مىگذارد خاتم را بر پیشانى مؤمن، پس نقش مىبندد که این مؤمن است حقا و مىگذارد بر پیشانى کافر، نوشته مىشود این کافر است حقا. پس مؤمن ندا مىکند واى بر تو اى کافر، و کافر ندا مىکند خوشا بحال تو اى مؤمن، دوست مىداشتم که بوده باشم مثل تو، پس به فیض عظیم مىرسیدم. و
«1» تفسیر على بن ابراهیم قمى، ج 2، ص 130.
«2» اصول کافى، کتاب الحجة، باب أن الائمة هم ارکان الارض، روایت 3، ص 198- بصائر الدرجات ص 53.
«3» بحار الانوار، ج 53، باب الرجعة، ذیل حدیث 138، ص 112.
جلد 10 - صفحه 85
دابه بلند نماید خود را به اذن خدا بین آسمان و زمین؛ و بعد از طلوع آفتاب است از مغرب، پس در آن وقت توبه رفع مىشود و عمل قبول نمىشود و ایمان فایده ندارد.
پس فرمود: دیگر سؤال نکنید از من که بعد از آن چه خواهد شد، زیرا حبیب من رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از من عهد گرفته، که خبر ندهند به وقایع بعد مگر عترت خود را
وَ إِذا وَقَعَ القَولُ عَلَیهِم أَخرَجنا لَهُم دَابَّةً مِنَ الأَرضِ تُکَلِّمُهُم أَنَّ النّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ (82)
و زمانی که واقع شد قول بر آنها بیرون میکنیم از برای آنها جنبده از زمین با آنها تکلم میکند محققا ناس بآیات ما یقین ندارند.
اینکه آیه شریفه فی نفسه از متشابهات قرآن است لذا تفسیر مفسرین عامه تفسیر برأی است مگر از ائمه اطهار و مصادر عصمت و طهارت تفسیر بیاید باید بوسید و بر چشم گذارد و اخبار در تفسیر اینکه آیه که در برهان 17 حدیث مفصل و مبسوط از کتب معتمده شیعه مثل کلینی و نعمانی و علی بن ابراهیم و غیر آنها روایت کرده که دابة الارض وجود مبارک امیر المؤمنین است در دوره رجعت در کرة اخیره چون برای امیر المؤمنین در رجعت سه کره است و با او است عصای موسی و خاتم سلیمان و با عصا بصورت مؤمن میزند نقش ایمان در صورتش نمایان میشود و به خاتم بصورت کافر سواد کفر در صورتش ظاهر میشود و در بسیاری از اخبار آیه بعد را شاهد گرفتهاند که شرحش و اخبارش بیان میشود انشاء اللّه تعالی و در بعض اخبار مخصوصا در کافی کلینی دارد از حضرت باقر (ع) از امیر المؤمنین که فرمود
«انا قسیم اللّه بین الجنة و النار لا یدخلهما داخل الا علی حد قسمتی و انا الفاروق الاکبر و انا الامام لمن بعدی و المؤدی عن من کان قبلی لا تتقدمنی احد الا احمد (ص) و انی و ایاه علی سبیل واحد الا انه المدعو باسمه و لقد اعطیت الست علم المنایا و البلایا و الوصایا و فصل الخطاب و انی لصاحب الکرات و دولة الدول و انی لصاحب العصا و المیسم و الدابة الّتی تکلم النّاس».
وَ إِذا وَقَعَ القَولُ عَلَیهِم مراد از قول مقول است یعنی آنچه گفته شده که هذا مؤمن
جلد 14 - صفحه 189
و هذا کافر.
أَخرَجنا لَهُم دَابَّةً مِنَ الأَرضِ از مرقد منور خود نجف اشرف بیرون میآید و رجعت بدنیا میکند.
تُکَلِّمُهُم هر که را بزبان خود.
أَنَّ النّاسَ مراد کسانی که منکر رجعت هستند.
کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ آیات الهی ائمة اطهار و ظهور حضرت بقیة اللّه و رجعت ائمة طاهرین و مؤمنین خاص و کفار محض برای انتقام.
الهی قمشه ای
ترجمه
و هم از میوههای درخت خرما و انگور که از آن نوشابههای شیرین و رزق حلال نیکو به دست آرید،
که در این کار نیز آیتی (از قدرت حق) برای خردمندان پدیدار است.
وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ «67»
واز میوههاى درختان خرما وانگور، هم (نوشیدنى) مستکننده و هم رزق نیکو مىسازید. البتّه در این امر براى گروهى که تعقّل مىکنند نشانه روشنى است.
«سکر» به معناى از دست دادن عقل است و «سکر» به منشأ آن مىگویند.
در دو آیه قبل سخن از آب و شیر بود که دو نوشیدنى طبیعى و مستقیم است. این آیه سخن از نوشیدنىهایى است که ما از طریق فشردن میوهها بدست مىآوریم. آنجا که دست خدا در کار است، همه لطف و صفاست، آب باران و شیر خالص، ولى آنجا که دستِ بشر دخالت مىکند، گاهى رزق نیکو حاصل مىشود و گاهى شراب که مایهى فساد و تباهى است.
1- هر چیزى که سبب مستى شود، رزق نیکو نیست. «سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً»
2- آنچه خدا آفریده خوب است، این ما هستیم که آنها را در چه راهى مصرف کنیم، یا چه کارهایى روى آنها انجام دهیم. «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً»
3- در آفرینش میوهها (تنوع رنگ و طعم و خواص آنها و فواید کوتاه مدّت و دراز مدّت آنها و ترکیبات آنها و تأمین نیازمندىهاى انسان و مقدار تولید آن ومناسبت محل تولید با ساکنان منطقه ودسترسى انسان به آنها و عواملى که در پیدایش آنها بکار رفته) نشانهاى براى توجّه به خالق است. «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً»
تفسیر نور(10جلدى)، ج4، ص: 546
ترجمه مکارم شیرازی
و از میوههای درختان نخل و انگور، مسکرات (ناپاک) و روزی خوب و پاکیزه میگیرید؛
در این، نشانه روشنی است برای جمعیّتی که اندیشه میکنند!
ترجمه مکارم شیرازی
و از میوههای درختان نخل و انگور، مسکرات (ناپاک) و روزی خوب و پاکیزه میگیرید؛ در این، نشانه روشنی است
برای جمعیّتی که اندیشه میکنند!
ترجمه فولادوند
و از میوه درختان خرما و انگور، باده مستىبخش و خوراکى نیکو براى خود مى گیرید.
قطعاً در این[ها] براى مردمى که تعقل مىکنند نشانهاى است.
وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (67)
«1» مجمع البیان، جلد 3، صفحه 371.
«2» فروع کافى، جلد 6، کتاب الاطعمه، صفحه 336، حدیث 5.
جلد 7 - صفحه 235
بعد از آن نوع سوم از نعم، شمهاى از میوجات را بیان فرماید:
وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ: و از میوههاى خرماها و انگورها چیزى است که، تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً: فرا مىگیرید از آن خمر را که سکر آورنده است. وَ رِزْقاً حَسَناً: و نیز فرا مىگیرید از آن روزى نیکو مانند خرما و مویز و کشمش و شیره و رطب و انگور که حلال مىباشد. حاکم در صحیح خود از ابن عباس «1» نقل نموده که مراد از سکر آنچه حرام است از ثمر آنها، و رزق حسن آنچه حلال است از میوه آنها. حاصل آنکه خداى تعالى خلق فرمود این میوجات را تا فایده و بهره برید به آن، شما اتخاذ نمودید از آن چیزى که حرام است.
تنبیه: بر فرض آنکه مراد (سکرا) خمر باشد، دلالت ندارد بر حلیت خمر، زیرا اولا- اسناد فرموده آن را به بندگان، و بنده فاعل قبیح و حسن باشد. و ثانیا- احادیث وارد شده بر آن که خمر از اول حرام بوده، یعنى در تمام شرایع حرمت داشته، چنانچه على بن ابراهیم رحمه الله از حضرت باقر علیه السّلام روایت نموده: قال ما زالت الخمر فى علم اللّه و عند اللّه حرام و انّه لا یبعث اللّه نبیّا و لا یرسل رسولا الّا و یجعل فى شریعته تحریم الخمر ... «2» فرمود: همیشه خمر در علم خدا و در نزد خدا حرام بوده، و بدرستى که مبعوث نفرمود خدا پیغمبرى را و نفرستاد رسولى را، مگر آنکه مىفرمود در شریعت او تحریم مسکرات را.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ: بدرستى که در این مذکورات هرآینه علامات و نشانهاى است براى گروهى که تعقل مىکنند و تدبر مىنمایند.
وَ مِن ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الأَعنابِ تَتَّخِذُونَ مِنهُ سَکَراً وَ رِزقاً حَسَناً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَومٍ یَعقِلُونَ (67)
جلد 12 - صفحه 151
و از میوههای درخت خرما و درخت انگور میگیرند از آن شیرینیها و روزیهای نیک محققا در اینکه هر آینه آیتیست برای قومی که صاحبان عقل هستند (وَ مِن ثَمَراتِ النَّخِیلِ) از زمانی که شکوفه دهد و بسر دهد و رطب شود و تمر حتی هسته خرما (و الاعناب) از زمان غوره و عنب و زبیب (تَتَّخِذُونَ مِنهُ سَکَراً) شیره خرما و شیره انگور (وَ رِزقاً حَسَناً) از عنب و زبیب و بالجمله اقسام مأکولات و مشروبات از اینکه دو قسم شجره بدست میاید و اینکه هم یکی از آیات بزرگ خداوند است لکن (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَومٍ یَعقِلُونَ) کسانی که دارای عقل هستند و اهل فکر و تدبر و تأمل باشند و آثار قدرت الهی را در آنها مشاهده کنند و اما کسانی که تمام اینها را مستند بطبیعت میدانند کانه عقل ندارند.
وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِینَ (66) وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (67) وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ (68) ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (69) وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (70)
ترجمه
و همانا براى شما است در شتر و گاو و گوسفند موجب اعتبار مىآشامانیم شما را از آنچه در شکم آنحیوان است از میان سرگین و خون شیرى صافى که گوارا است براى آشامندگان
و از میوههاى درختان خرما و انگورها میوهاى است که میگیرید از آن مسکر و روزى خوبى را همانا در این هر آینه نشانهاى است براى گروهى که تعقّل مینمایند
و وحى نمود پروردگار تو بسوى زنبور عسل که بگیرید از کوهها خانهها و از درخت و از آنچه میسازند مردم از جاى بلند
پس بخورید از همه میوهها پس بروید در راههاى پروردگارتان که آسان است آنها بیرون مىآید از شکمهاى آن زنبورها آشامیدنئ که مختلف است رنگهایش در آن شفاء است براى مردم همانا در این هر آینه نشانهاى است براى گروهى که تفکّر مینمایند
و خدا آفرید شما را پس میمیراند شما را و بعضى از شما کسى است که بر گردانده میشود بسوى پستترین زندگانى تا بحدّیکه نداند بعد از دانستن
جلد 3 صفحه 297
چیزى را همانا خدا داناى توانا است.
تفسیر
- مراد از انعام مواشى است که مکرر ذکر شده بر شتر و گاو و گوسفند اطلاق میشود و در وجود آنها دلیل واضحى است بر قدرت خداوند که موجب عبرت و عبور از وادى ضلالت بشاهراه هدایت است و آن این است که خداوند مىآشاماند از آنچه در شکمهاى آنها است به بندگان خود شیر را و اینکه ضمیر در بطونه مذکر شده باعتبار لفظ اسم جمع یا حیوان است و از عجائب قدرت الهى آنستکه علوفه چون در شکنبه حیوان طبخ شود خلاصه آن داخل جگر گردد و در آنجا نیز طبخ شود مقدارى از آن بصورت شیر در آید و بپستان رود و مقدارى خون گردد و در رگهاى بدن جارى شود پس شیر اولش از سرگین جدا شده و آخرش از خون و نه بوى سرگین در آن اثر نموده و نه رنگ خون بلکه خالص از هر دو است و صافى از هر غش و عیب و در کافى از امام صادق علیه السّلام از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت فرموده که شیر هیچگاه گلو گیر نشود زیرا در کلام الهى موصوف بگوارا شده است و دیگر از آیات الهى که براى کسانیکه تعقّل و تأمل در آفاق و موجودات در آن مینمایند موجب معرفت است آنستکه از میوههاى درختان خرما و انگور چند مشروب مختلف در خواص و آثار استخراج میشود که از آن جمله شراب است که مسکر و مضر و حرام است و دیگر روزى حلال خوب پاکیزه که سرکه و شیره است و تعجّب از کسانى است که خواستهاند از این آیه استفاده نمایند که شراب در صدر اسلام حلال بوده با آنکه دلالتش بر حرمت بنظر حقیر اولى از حلّیت است براى آنکه مقابل با رزق حسن قرار داده شده با آنکه قمّى ره سکرا را بسرکه تفسیر فرموده و در مجمع نقل نموده که در مطلق طعام استعمال میشود و اینکه از امام صادق علیه السّلام نقل شده که این آیه قبل از آیه تحریم نازل و بآن نسخ شده دلالت دارد بر آنکه مراد شراب است ولى دلالت ندارد بر آنکه در صدر اسلام حلال بوده چون نسخ در کلام ائمه غالبا در غیر معناى مشهور که رفع حکم است استعمال میشود و در اینجا مراد آنستکه قبل از آیه صریحه در تحریم نازل شده و هنوز مصلحت در حکم بحرمت آن در ظاهر نبوده گویا در این آیه بدوا اشاره شده باشد براى گوشزد و انس اذهان بکراهت و بعدا در آیات اربعه یسئلونک عن الخمر و انّما الخمر و انّما
جلد 3 صفحه 298
یرید الشیطان و قل حرّم ربّى الفواحش تصریح و تسجیل و تثبیت و تأکید حرمت شده است پس این روایت منافى با روایات دالّه بر حرمت خمر در تمام شرائع سابقه نیست و در این مقام تحقیقاتى در ضمن تفسیر آیات مذکوره شد که تکرار نمیشود و یکى از آیات بزرگ بر علم و قدرت الهى زنبور عسل است که خداوند بآن حیوان ضعیف الهام فرموده که در کوهها و درخت و هر جاى بلندى مانند چفته مو و سقف اطاق و کندو که مردم بنا میکنند منزل نمائید و بخورید از شکوفه میوههاى گوناگون هر میوهاى که بخواهید و بروید در راههائى که آسان است عبور در آن و از همان راه بمنزل برگردید و بیراهه نروید که راه را گم کنید و از راهى که خداوند براى شما تعیین نموده تجاوز کرده باشید و چون آنها بدستور الهى رفتار نمایند بیرون میآید از شکمهاى آنها مشروب لطیف شیرینى که مختلف است الوان آن سفید و سیاه و سرخ و زرد و در آن شفاء است براى مردم که در اخبار کثیره بآن تصریح شده و کمتر معجونى است که عسل جزء آن نباشد و در این باب حدیثى در سوره نساء ذیل آیه شریفه و آتوا النساء صد قاتهنّ نحلة ذکر شد و در مجمع فرموده در نحل و عسل وجوهى است از اعتبار یکى اختصاص نحل است بخروج عسل از دهانش دیگر قرار دادن خدا است شفاء را در جاى سمّ چون آنحیوان گزنده است و دیگر عجائبى است که خداوند در خلق و طبع آن جاى گزین فرموده و از آن جمله آنستکه خداوند براى هر دستهاى از آنها امیرى مقرّر فرموده که در جلو آنها حرکت میکند و حمایت از آنها مینماید و امور اجتماعى آنها را تدبیر و تکفّل میکند و آنها از او متابعت و فرمانبردارى میکنند و هر گاه نیابند آنرا نظامشان منحلّ و امورشان مختلّ گردد و متفرّق و پراکنده شوند و امیر آنها را یعسوب نامند و اشاره باین معنى است فرمایش امیر المؤمنین علیه السّلام که من یعسوب اهل ایمانم و در حیاة الحیوان است که یعسوب بر حسب خلقت امتیازاتى از رعیّت دارد از جمله نیشى که سایر زنبورها دارند ندارد و بآنها امر و نهى میکند و همه از او اطاعت میکنند امورشان را مانند پادشاه منظّم میکند بر در کند و توقف مینماید هر یک را در منزل خود جاى میدهد بدون آنکه احدى بر دیگرى مقدّم شود یا مزاحمت با دیگرى کند و او عدالت را کاملا رعایت مینماید و اگر یکى از آنها بنجاستى نشسته
جلد 3 صفحه 299
باشد بر در کند و میکشد و راه نمیدهد و هیچگاه دو امیر در یکجا براى آنها پیدا نمیشود و اگر پیدا شود زنبورها یکى از آن دو را میکشند و دیگرى را بامارت اختیار مینمایند بدون اختلاف و نزاع و اعجب از همه خانههاى مسّدّسى است که بنا میکنند براى آنکه خلل و فرجى از داخل و خارج نداشته باشد که هیچ مهندسى قادر بر آن نیست و اینها نیست جز بالهام و وحى خداوند قدیر علیم حکیم تعالى شأنه عمّا یقول الظالمون علوّا کبیرا و در بعضى از روایات نحل بائمه هدى و جبال بعرب و شجر بعجم و ممّا یعرشون باولاد و عبید و ثمرات و شراب مختلف الوانه بعلم و فنون مختلفه آن و ناس بشیعیان تأویل شده و فرمودهاند اگر شفاء در عسل بود هر کس هر مرضى داشت میخورد شفاء پیدا میکرد شفاء در علم قرآن است و بس که خدا فرموده و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة و اهل آن ائمه هدى هستند که خداوند در شأن ایشان فرموده ثمّ اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا و اللّه اعلم و خداوند خلق فرمود انسانرا و براى ایشان عمرى مقدّر فرمود که چون تمام شود میمیراند آنها را و قبض میفرماید روحشان را و عمر بعضى را بقدرى طولانى فرموده که بر میگردند بحالیکه پستترین اوقات عمر است و آن حال نادانى و بىخردى و ضعف قواء جسمانى است در مجمع از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السّلام نقل نموده که آن سنّ هفتاد و پنج سالگى است و قمّى ره از امام صادق علیه السّلام نقل نموده که او از پدر بزرگوار خود نقل فرموده که ارذل العمر وقتى است که بنده خدا برسد بسنّ صد سال و در خصال این معنى را نقل نموده و فرموده روایت شده است که ارذل العمر وقتى است که عقل مرد مانند عقل پسر هفت ساله شود و در کافى در ضمن حدیث بیان ارواح فرموده ارذل العمر وقتى است که مرد وقت نماز را نشناسد و متمکّن از تهجّد در شب نشود و قادر بر حضور در جماعت نباشد که روح ایمان او ناقص میشود ولى از دین خدا خارج نمیگردد و ضرر بحال او ندارد و بنظر حقیر اختلاف اخبار محمول بر اختلاف اصناف است و این براى آنستکه بحال طفولیّت بر گردد و معلومات خود را فراموش کند تا معلوم شود که آن کسى که باو علم و قدرت داد قادر است از او بگیرد و علم و قدرت بىزوال مخصوص بعلیم و قدیر لا یزال است تعالى شأنه و تقدّست آیاته.
جلد 3 صفحه 300
وَ مِن ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الأَعنابِ تَتَّخِذُونَ مِنهُ(ای پیغمبر) از تو از حکم شراب و قمار میپرسند، بگو: در این دو کار گناه بزرگی است و سودهایی برای مردم، ولی زیان گناه آن دو بیش از منفعت آنهاست. و نیز سؤال کنند تو را که چه در راه خدا انفاق کنند؟ جواب ده: آنچه زائد (بر ضروری زندگانی) است. خداوند بدین روشنی آیات خود را برای شما بیان کند، باشد که تفکر نموده و عقل خود به کار بندید،
سَکَراً وَ رِزقاً حَسَناً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَومٍ یَعقِلُونَ (67)
جلد 12 - صفحه 151
و از میوههای درخت خرما و درخت انگور میگیرند از آن شیرینیها و روزیهای نیک محققا در اینکه هر آینه آیتیست برای قومی که صاحبان عقل هستند (وَ مِن ثَمَراتِ النَّخِیلِ) از زمانی که شکوفه دهد و بسر دهد و رطب شود و تمر حتی هسته خرما (و الاعناب) از زمان غوره و عنب و زبیب (تَتَّخِذُونَ مِنهُ سَکَراً) شیره خرما و شیره انگور (وَ رِزقاً حَسَناً) از عنب و زبیب و بالجمله اقسام مأکولات و مشروبات از اینکه دو قسم شجره بدست میاید و اینکه هم یکی از آیات بزرگ خداوند است لکن (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَومٍ یَعقِلُونَ) کسانی که دارای عقل هستند و اهل فکر و تدبر و تأمل باشند و آثار قدرت الهی را در آنها مشاهده کنند و اما کسانی که تمام اینها را مستند بطبیعت میدانند کانه عقل ندارند.
...
نخیل: درختان خرما. واحد آن ، نخله است.
عنب: انگور و درخت انگور. جمع آن ، اعناب است.
سکر: (بر وزن شرف) ، مست کننده (و بر وزن قفل) ، مستى
...
(ای پیغمبر) از تو از حکم شراب و قمار میپرسند، بگو: در این دو کار گناه بزرگی است و سودهایی برای مردم، ولی زیان گناه آن دو بیش از منفعت آنهاست.
و نیز سؤال کنند تو را که چه در راه خدا انفاق کنند؟ جواب ده: آنچه زائد (بر ضروری زندگانی) است. خداوند بدین روشنی آیات خود را برای شما بیان کند، باشد که تفکر نموده و عقل خود به کار بندید،
آیه 219 سوره بقره