-
بارش کلمات-میان زندگی-در فصلی نو
چهارشنبه 22 دی 1400 06:32
بباران بیت بیت این غزل را بخوانا بیت بیت این غزل را برانا و بدانایی برانی براندن در غزل شعری چکانی چکاندم هم غزل هم شعر دیگر قلم تق تق کنان بود تیر دیگر بتیر از این غزل فکری دگر شو بخوانو جملگی فکری دگر شو =========== میان زندگی فصلی اقاقی اقاقی جملگی فصلی خزانی خزان در بر پائیز تا بهاران به گل خو میکند فصلی قطاران...
-
شورانگیز-شب شکن-شهر قصه ای دگر...
چهارشنبه 22 دی 1400 06:31
مروارید چون به صدفهایی دل بسته در خود بر صدف از این شعر گل بسته میرانی و میخوانی از این بیت غزلها شور انگیز بشو تا بخوانی سرفصلها =========== میان هفت سپر تا دور گردون بیا تا جمله خوان از شعر بخوانیم غزل را وصف در شعر جمله خوانیم برای یکدگر مرحم شویم ما میان شب شکن خورشید بگردیم ========= برای شهر آواز میداد کلاغی قصه...
-
/دیوار شهر/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:30
/دیوار شهر/ روی دیوار شهر نوشته بودم از غمها چراغ قرمزی که میبرد زندگی را تا فردا میان چند رد شدن از کودک گلفروش که میزد ساز غمهایش را برای چراغی از رنگهای دگر چتر بهانه ای بود برای خیس نشدن اینجا باران دلتنگی هاست حسام الدین شفیعیان
-
/نثر بر پیچک بر مهر ورزیدن/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:29
/نثر بر پیچک بر مهر ورزیدن/ خان به خانو سطرو سطر برگ صد از برگ دگر دفتر از یک به صد سطر به خوانی چو به سطری چو تفکر بکنی چون تراوش به ذهن از تفکر بکنی خود تراشیو تراوش زافکار زبهتر بنمایی چون نمایی زخود در درون خود نمای برون از درون تراشیدن از مهر ور به سمتی به شمالو جنوبو مغربو مشرقی مشرق از هر طرف چون بنگاری نگاری...
-
/جهان در بعد فکر هم بر همدیگر /
چهارشنبه 22 دی 1400 06:28
/جهان در بعد فکر هم بر همدیگر / شنشکوفا شکوفا زشنگلشکوفا شنزاریشکوفا شکنشونشیدا شیداشو از شکن از شکوفایی شنزارشکوفایی ذهن خانه ذهن بتکانوتکانی زتکان از شکوفاشدن از شنشکوفایی ذهن خاکدانی بگیرد ز ذهن چون بتکانی قلبی قلب تکانی تکان از قلبتکانی قلبی زبر از زان شوری شورفشانی چراغانی شهر از شکنشور شدن شوریدن از شعر زشعری...
-
/دفتر زمین/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:28
/دفتر زمین/ دفتر زمین چه رنگها دارد هم سیاه هم سفید هم زرد و رنگها دارد دفتر زمین چه قشنگ برگین است هم صدو به چهل هم شصتو و کوتاه دارد آری زمین هم قصیده تب آغازو پایان دارد هم خط قشنگو هم خط میخی دارد هم زیر زبر هم تمدن کهن و هم جدید هم دارد حسام الدین شفیعیان
-
پری دریایی
چهارشنبه 22 دی 1400 06:27
پری دریایی --- قدم هایت را آهسته بردار پری دریایی به ساحل انسانها خوش آمدی دلت را دریایی نگه دار اینجا شهر است نه پشت دریا قایقی اگر داری جا بگذار عاشقانه برگرد به دریا شهر با تمام آهنی بودنش تو را خورد خواهد کرد شهر چراغ دارد آن هم قرمز حسام الدین شفیعیان
-
/دار قالی چو شعرم ببافان از نو/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:26
/دار قالی چو شعرم ببافان از نو/ چه خالی گفتی با چه حالی گفتی از چه عالی گفتی یا که فانی گفتی با ستاره گفتی یا که آسمانی گفتی از بر بهر نگفتی چه عالی گفتی گلفشانی گفتی با نشانی گفتی بند بند مرا دار قالی گفتی دار کشیدی شعرم یا که من را زدی نقش چه عالی بافتی از چه رو این شده زندگیم نکند شعر مرا با نخی بر دلت کوک زدی طرح...
-
غبار تنهایی
چهارشنبه 22 دی 1400 06:25
یک نفر در غبار تنهایی روی سکوی سپیده دم رویایی جایی در قصیده ای بارانی میشود رویا شاید قصه ای برای فردایی سکوت ممتد روزهای زمستانی مثنوی تکیده از درخت پیچک سار روی سپیده دم زیبای صبحگاهی درون برون از زندگی از درخت شکوفه های سکوت انگیز تار سه تاری در درون تارهای غار تنهایی حسام الدین شفیعیان
-
دفتر خاک خورده
چهارشنبه 22 دی 1400 06:25
چراغ مطالعه روی میز خاک خورده کاغذهای باطله از روزانه های تاب خورده تاب بلند روی تپه ی تاب انگیز آدمک های نیمکره اینور شعرو آنور شعر سوت دست هورا اشک غم های هیولایی دودمان دود گرفته از شعر میشد تاریخ روی میخک تنهایی روی فرش شعر قرمز ایست بود چند تکان محکم شعر بیداری ناسروده ترین قصیده پائیز بود جایی فراسوی سوسوی چراغ...
-
سیاره آدمک ها
چهارشنبه 22 دی 1400 06:24
سوت سوت سوت ایست ممتد شعر شهر خواب از شعر شعر خواب از شهر تکان تکان شعر را بتکان بر روی واژه نقطه نقطه هست نکته مغز بادامی که تلخی شعر دارد شیرینی از کام شعر انگیز دارد تابلوی سیاه زده از گوشه عکسی عکس های خواب زده خواب زدگان زندگان شعر تاریخچه کهن عصر مدرن ابیات تازه از تراشه های نوک مدادی مداد کیبوردی مداد غیر کاغذی...
-
/شهری در دل قصه/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:24
قصه شب غزلی از صبح داشت زان پس صبح طلوعی دگری را میداشت زان زپس روز زنو از روزی روزی از روز دگر از روزی بود شهری در دل قصه دگر قصه های زین پسو غصه دگر ماه در آینه خورشید میشد خورشید فلک را دور گردان میشد زان زروزی زبعد از روزی شبو شبهای دگر آمدو رفت قصه آمدنو رفتن ما اینگونه بر چرخ فلک قصه همی گردش نو زین پسو پس...
-
/قطعه ای برای سرودن/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:23
چند بلوک و چند چهارراه هیاهوی خاموش عکس کودکان در خاک صدای گریه صدای خنده صدای مات زنده ها برای تابوت ها عجیب سکوتی دارند مردگان انگار با خود تمام ارزوهایشان را به خواب برده اند حسام الدین شفیعیان
-
شهری رویایی
چهارشنبه 22 دی 1400 06:22
یک سبد شعر برای کلبه ی تنهایی یک سبد واژه پر از حجم دردو کمی بارانی نغمه ای که مرا میبرد با خود به شهری رویایی آنجا باغبان داشت گلی و گیاهو دلی دریایی پشت پرچین اقاقی یک نفر شعر میخواند از غم واژه کمی حرف کمی گل میکاشت جای حرفم نبود طاقچه ی حجم هجایای کشیده روی کلمات پتک انگیز ترین خورد کننده داشت کلمه روی ردیف صبح...
-
خواب زمستانی
چهارشنبه 22 دی 1400 06:21
شهر خواب بافتنی زمستانی شهر خواب طولانی چهارراه حروف آجرهای درهم تکیده ساختمان های غروب بلواری که میبرد زندگی را جای پنهانی جایی در شهر مردی میزد تار تنهایی خزان برگ گرفته شهر درد و غم داشت اینجا شهر آرزوها کمی حرف میداشت برای شعرم بافتنی میبافی آدم برفی ها همیشه قصه رفتن دارند حسام الدین شفیعیان
-
/شمع و شمع ها/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:21
/شمع و شمع ها/ آتش در دل پروانه زدن چون شمع به روی گلو گردش ایام زدن شمع دوریست که پروانه بگردد گرد آن جمع شمعی که سوی جانانه زدن ماحصل نقطه پرگار جهانیم خوش آنکه پرگارش دور خوبی بر جهان متبلور زدن چه تبلور الماس که در دل دیگران خوبی برای دل جانانه زدن حسام الدین شفیعیان
-
قلب تپنده
چهارشنبه 22 دی 1400 06:20
قلب تپنده اگر ریشه کند فکر را آغاز سر ریشه کند قلب تپنده مغز تفکر شعر درون ماست غزل بیت بیتش سروده ناسروده ماست اینجا مدار عاشقی پرچین اقاقیاست کمی برای شعرم بذر بشو اینجا سرودن ناسروده هاست Hesam-shafieian
-
کوزه از چه طرح عالی میداشت
چهارشنبه 22 دی 1400 06:19
شعر را کوزه گری خواست که طرحش بزند دور دور به دستان هنرمند خودش طرح بزند خواست شعر را به دستش درون کوزه حرف بزند حرف زد درون کوزه نه برون آن طرح زد گلهای بنفشه و سنبلو آفتابگردان برونش چه زیبا مینگشت کوزه گر غم خود را به کوزه چه زیبا میزد انگار تمام ساعت همان طرح زدن خواب کوزه زطرحش برون شعر زدن دیدم که هنر طرح زدرون...
-
/خود از خود بشکنو خود شکن از فکر دگری/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:19
بنهو بارو ببندو نمنی زمنی از من بی من شو تو مرد دگری خود بتکانو بتکونو تکانی زفکرت بدهو تو شو ای فکر چو مرز بی نشانی از نشانی که رسد بر دل دوست چو تمنا بکنی ز خود زخود زدیگری تو دگر خود زبی خود شده ای چو درخت بی ثمری بالو بالت به پرواز دلت آینه ای از بر عشق چو به بر بندیو بندی زخود تو ثمری شبو شبها برفتو تو همی شو که...
-
/رود و دریا/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:18
در مسیر رود بود سنگلاخ ها رود زصخره زدو شد سیلاب ها آرزویش به دریا رسیدن میرفت در مسیر دریا چه بود سنگلاخ ها رود گلالود شد از سنگ خاک گرفته مدتی ماندو بو گرفت زسنگلاخ ها سد او شدن تا به دریا نرسد سد او که اندیشه دریا شدن ها خروش او باران میگرفت زسنگ شکستو شد همره دریاها شاعر-حسام الدین شفیعیان
-
/مترسک قصه/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:17
مترسک تنهایی ها چرا غمزده ای در میان شب روز چرا تب زده ای چرا قصه ی اینجا تبی مفرد داشت با فعلو مضارع غمی مبهم داشت روی شاخه های فردا برگی از پائیز بود قصه از اول خط برگ ریزان تب جالیز داشت آدم برفی هم مثل این شعر غم فردا داشت کوچه ی شب زده در تاریکی قصه ی مردنو مرگو تب پائیز داشت حسام الدین شفیعیان
-
/سکوت نهنگ ها/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:15
قدم هایتان را آهسته بردارید آدمها ساحل سکوتی عمیق دارد کمی برایشان ساز بزنید دیگر نهنگ هابیدار نمیشوند سکوت کنید آدمها نهنگ هاخوابیده اند حسام الدین شفیعیان
-
/شاعر خواب های دلتنگی/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:14
شاعر خواب های دلتنگی رویاهای قصه ی دلتنگی تواریخ تاریخ بدون سال سالهای قصه ی دلتنگی پنجره ی رو به شهری آهن آهن های قصه ی دلتنگی کارناوال شهرنشینی بوق ممتد ترمز روی کلمات هجایای کشیده از درد دلتنگی ماضی بعید قصه دیروزها فعل حال قصه امروز دلتنگی خاطرات خیس باران زده سال شمسی قمری زدور شعر منظومه مثنوی دلتنگی تالاب غرق...
-
/سمفونی برکه/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:13
/سمفونی برکه/ سمفونی سکوت انگیز مرغابی ها غازک های قارقاری در بیشه زاران روی برکه نهالی خشک غزل در بر مردن جهانی خوش بال هایت را باز کن آدمک شب های زمین سر فصل غروب قصه های آرزوهاست حسام الدین شفیعیان
-
/شب شعر ماهی ها/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:13
/شب شعر ماهی ها/ شهری که میبرد چراغ قرمز را زرد در زمستان قصه آدمک ها نغمه میخواند سروده ای برای زمین نقطه های چند نقطگی بر زمین شوریدگی موج ندارد دریا انگار خواب دریا دارد قصه فردا جایی در دل فانوسک دریایی مردی فریاد زد آی دریا شهر مرا در خود خانه دارد دلی دریا به دریا خانه دارد همانجا که مرا شعر میخواند درون جملگی...
-
/آری اینچنین هست انسان/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:12
پر شکوه چو آسمان که آسمان بر آن آسمان بر نگاه ما چه جریان دارد بر آسمان چه غوغایی از دریای بیکران دریای زمین امتداد ش کجاست و آسمان انتهایش کجاست آسمان نهایت اوج اقتدار چه آفرینش زیبایی در چشمان انسان تفکر مایه نهال در بذر اندیشه درست درست اندر درستی اندر نهال بذر درست مزرعه ای که زمین آن آسمان آن آنی در آنی تفکر زآن...
-
سمفونی زمان
چهارشنبه 22 دی 1400 06:11
دقایق سکوت انگیز زمین جایی در سمفونی زمان جایی در نت های کمان جایی در فالش شدن نهان گاهی در دو دو می های نهال نهال بر گیاه و بذر جهان جهان بذرو درو در اعمال عیان حسام الدین شفیعیان
-
/خورشید هدایت/
چهارشنبه 22 دی 1400 06:10
/خورشید هدایت/ ای چشمه خورشید هدایت در سپر از دوران تاریخ هدایت بر بر هدف در بر امید چو خورشید ماهو ستاره همه در عشق چو جوشید شعر از کلمات حرف چو باران شود آری این هست نهال بذر تنومند صداقت راستی در بر تعالی متعالی هر کسی که دارد بر خود جوشش چو عالی کوشیدنو جوشش همه در راه بذر حمایت حامی بر کل افلاک و کهکشانها و جلال...
-
بار سنگین کلمات-بند قفس کلمات-شهر بر بلندای آهن
چهارشنبه 22 دی 1400 06:09
مسئله بار سنگین دارد بر تفکر ما شعر بگفتن دارد انگار آدمک هایی که دلبستن شاید این قصه ژانویه ای از خود دارد بار جسم خسته روح خسته انگار شعر هم واژه کمی حرف دارد ------------- قفس بند کلمه شعر میشود قفس قفس بند بند شعر من حرف میشود موج تکاندن زخود صخره شکن شویم یا شهر دیوارهایش بلندو ما کوتاه شویم ------------ زندگی...
-
گلفشانی
چهارشنبه 22 دی 1400 06:08
با همی شور گلفشانی گفتی چه عالی تو نشانی گفتی غزل سرایی گفتی شکر زدیو قند چکانی گفتی هم شورو نوای دل طوفانی زدی هم اشک پیاله به دل بارانی زدی تار غم بر شعر خود به قالی بافتی طرح زدیو طرح چو گل ها زقالی بافتی خط خط شعرت را موج فشانی گفتی آخر خط نقطه سر خط بعد با نشانی گفتی حسام الدین شفیعیان