حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

فانوس-25

در واقع وقتی به کلمه زامبی نگاه میکنیم و سودش کجاست؟به این معنی میرسیم که زامبی آیا سود میدهد یا زامبی ها سود میدهند؟اصلان چرا اینقدر فیلمو بازی و ساخت زامبی رونق گرفت از کهن آن تا نوین آن.نوین آن در چرخه کهن آن نهفته بوده؟بذر تاریکی رشد نمود کرده؟ و بیدار به موقع سود دهی شده؟در واقع زامبی ها مهم نیستند مهم سود زامبی هاست در ریشه کهن و مدرن آن.جنگ اقتصادی زامبی جنگ معنوی زامبی جنگ فرهنگی زامبی و  جشن مخصوص آن و وهم و نوعی زامبی در سود چه میدهد مهم میشود؟زامبی از تفکر وارد جریان بدن میشود تفکری که زامبی میسازد انسان را از طریق فکر بر بشریت وارد میشود یعنی زامبی وارد تفکر میشود و بعد سود میدهد در بازی در فروش فیلم در ابزار جنگ اقتصادی مذهبی و جنگ زامبی ها انسان را به تفکر زامبی سازی میبرد در بازی در کودکان نوجوانان بزرگسالان حتی در  اقتصاد فروش آن و در مذهب نوعی توهم زامبی سازی پس بذر تاریکی رشد فکری خرافات را در نوعی تجسم واقعیت بر فکر روان میسازند. زامبی در واقع سرمایه زمینی منافع آن برای زامبی های اصلی هست.باز هم جنگ قدرت های پشت زامبی و زامبی اصلی در چرخه سرمایه داری با  روان انسانهاست.روان انسانها و جنگ سرمایه داری با مخلوقات خدا شوخی خطرناکی هست.زیرا این جنگ در هر نوع آن حفره عمیق برای زامبی های اصلیست.پس زامبی به زورم شده وارد ذهن و مخیله و چرخه اقتصادی و آدمهایی میشود که سود زامبی شدن را پرداخت کنند یا در تفکرشان بسازند یا نوعی  اثبات به زور آن در هر نوع کخ ریزی  سرمایه داری از کهن آن تا نوین آن وارد شود.در واقع آنهایی که این ذهنیت را میسازند از ذهنیت درست و واقعیت آنچه خدا میخواهد بشود هراس دارند زیرا زامبی های اصلی وارد جنگ چرخه  خطرناک میشوند که هیچ قدرت بشری در برابر خدا تاب مقاومت ندارد.پس زامبی های اصلی  روزی از زامبی بودنشان پشیمان و میفهمند بذر تاریکی نمود آن نابودی خود آنهاست زیرا  خرافات و جهل  همانست که به زور وارد ذهن و اثبات آن به زور و سرمایه و روان انسانها وارد بشود.

فانوس-24

اصل بنیادین انسان انسانیت هست. زمانی که این مهربانی و خوبی و در حق هم خوبی کردن رواج پیدا کند اولین محصول آن درون خود انسان بذر آرامش و حاصلش مهرورزیدن به هم برای رضایت خداست.رضایت خدا رضایت آنچه که برای هم در زنجیره انسانیت هست میباشد وقتی در مهربانی اینقدر گوهر الماس اصلی معنوی هست چرا در گلالوده کردن روح خود کوشا بشویم.آنهایی که در راه حقانیت و حق جویی و درستی هستند راه خدا را  انجام میدهند در راه خدا  چه هست؟مهربانی.یک انسان اصیل خدایی انسانی هست که  نهال درستی را در خود بکارد و دل غافل از منافع زمینی که گلالوده ترین گلالوده های روح انسانی برای کسب منافع زمینی هست. و حال خداوند نظر میکند به درون انسانها اگر  اصلاحگر هم نباشیم درو کننده هم میشویم. درو کنندگی درو کردن خیلی اصول میشود و اصول درو کننده برگزیدگان میشود و این درو در بتن آنچه اصالت افراد نیکوست میشود پس اصالت نیکویی یعنی هر کسی با هر طریق فکری و عقیده ای اصیل آن باشد. و اگر خطایی و  حرکتی و بدی از عقیده ای رسید آن را زنجیر به اصل بنیاد  آن نهال نیکو نکنیم.زیرا اصل نهال نیکو درست هست در راه رضایت خداوند و جلال خداوند هست زیرا آنکه خداوند را مد نظر بگیرد خداوند در او  و در راهش و هر حالت او را یاری میکند اما اگر اصل نهالش شد نهال تاریکی از خدا کمک نگیرد از نهال تاریکی ابلیس کمک بگیرد ابلیس که دوست انسان نیست گلالوده میکند روح را بعد در عمل او در راه او در کار او مشخص میشود که دیگر خداوند یاریش نمیکند پس ترد کردن و بیرون راندن انسانها بخاطر خطایای زمینی آنها مثال ابلیس نیست.چون ابلیس  حالا شش هزار سال هفت هزار سال آن هم به زمان ملکوت الهی بی زوال  عبادت کرد خداوند از او دیگر توقع خطا نداشت ولی با آن حال به او برای آن عبادت مهلت داد زیرا خداوند عادل هست و البته حکمت مهلت او برای اینکه ببیند واقعن انسانی که اشرف مخلوقات هست را اگر گمراه کند بسته به مقام معنوی او  چه میکند.پس  اخراج ابلیس سرکشی مستقیم در برابر خدا بود نه انسان چون انسان مقابل او بود و سجده نکرد اصل آن ایستادن در مقابل خدایی بود که به کامله میشناخت اما غرورش سرنگونش کرد حال در مقابل خدا ایستادن هست که انسان را سقوط میدهد اگر انسانها در مقابل هم خطا کنند بخشش هست  اما اینکه طغیان در مقابل خدایی که  با معنویت به آن رسیدند به ایستند هست که سقوط میدهد .هر چند ابلیس دیگر در زمین برنگشت و اهل توبه کردن نبود . زیرا سقوط به همراه آدم و حوا کرد . آدم توبه کرد از آن خطا ولی ابلیس اهل توبه نبود حتی در زمین زیرا  غرور و  اینکه امید نداشتن به برگشت از مایه شک و شک مطلق از مایه تاریکی در ورای تاریخ او را به هولناک ترین کارها واداشت در انسانها پس همیشه خصلت های خدا را درونتان زنده کنید تا سقوط نباشد بلکه صعود به جایگاهی باشد که مقام انسان از آن بود نه سقوط به هاویه نه سقوط به جهنم آن هم از مراتب آن بلکه به مراتب بهشت اعلی آن هم در مراتب روحی. در ملکوت الهی سر افراز بودن نه سرافکنده شدن.

فانوس-23

آنی که تفکر کند و تعقل نماید به این میرسد که در تفکر و تعقل هست که انسانی به جایگاه والای بشری میرسد آنی که نه تفکر کند نه تعقل کند نه مهربان باشد و نه درست کردارو درست رفتارو  خشن باشدو بیرحم و سخت دل و اگر این را به پیرامون رشدش حواله دهد میشود آفتاب پرست.یعنی چه آفتاب پرست یعنی همرنگ پیرامون شدن هست .اما لحاظ تفکر انسانی یعنی ما بدانیم انسان تفکر دارد و انتخاب اما  از طریق انسان های عادل خط کشی نشده تفکر مادی زمینی.در قضاوت صحیح همانها پیرامون هست اگر فرض محال که هیچ محالی در ید توکل بر خدا در امر خدا محال نیست بیندیشیم پیرامون شخصی در هر نقطه جهان را درک کنیم اما نه آفتاب پرست شدن یعنی  ضرر نفع جمعی نفع مادی نه نفع معنوی نفع مادی چارچوب  اصول خود و درستی آن نوع تفسیری کامل دیگری دارد اما اینکه انسان درست اندیش درست رفتار هم بشود پس آنی که اگر یک آن قوی باشد بر دویست هزار آن  چیره از اندیشه میشود و آن که هزار دو هزار بیشتر بر تکامل دید و اندیشه قوی میشود و آنی که خواب بزند خود را نه یک قوی نه هزار نظری آن فرق ندارد.دهان درون لعنت پر میشود و رفتار درون بد میشود اما آنی که رحمت هست دهانش رحمت درونش رحمت هست.زیرا خداوند صفات خوب دارد . پس انسان چرا صفات خوب را درونش روشن نکند.آنی که نفهمد میفهمد ولی آنی که خود را به نفهمیدن حقایق بزند در هر چه فهم که میتواند تعقل کند منافع چیره میشود. انسان درونش ترس اگر باشد ترس امری هست ذاتی اما چیره شدنش بر ترس قوی شدن ایمان انسانی به تعالیم درست هست تعالیم درست انسان را به خدا میرساند در هر تفکر بینش و تعقلی خداشناسی یعنی  اینکه انسان در حیات خود تفکر کند تعقل کند بینش کند اما این تعقل تفکر وقتی پر از رحمت شد انسان همه صفاتش را به خوبی سوق میدهد اما اگر بد اندیش شد حتی از یک کلمه جمله بد آن را میابد زیرا در فطرت خود خشم دارد اما آنی که در فطرت خود نور دارد روشنایی میابد و در این روشنایی خیر طلب میشود خیر طلبیت یعنی استقلال فکری خود را در خداشناسی میابد و مثل ریسمان کهنه نمیشود زیرا آنی که استقلال فکری دارد 50 نفر بیشتر هر چقد بگند نادرست او با ریسمان محکم درست را پر شود در شناخت حرف استقلال فکریش او را مستحکم میکند زیرا میداند بعضی امور و وقایع را و بعضی وقایع را درست پازل میکند و زیاد که شد و بیش از اندازه شد میفهمد یک زنجیره مرتبط یا یک مسئله  هست که اتفاق می افتد پس اتاق شما  حتی یک پنچره حتی یک سطل آب هم در آن موقع کار میکند ولی اگر غیر آن باشد دریا هم سراب هست و اگر درستی باشد پارچ آب هم کار دریا را میکند.

فانوس-22

چه کسی میتواند هم  پادشاه نفس خود گردد هم شاه قلمروی درون خویش آنکه در پادشاهی نفس خود  بر نفس شاهی قلمروی درونش  خادم پادشاه عالم گردد و چه کسی میتواند بذری کند از درون خود که ریشه آن درون نفس خود کشته از امور زمینی به امور بنیادی اصل رسیدن به رضایت خدا شود و چه کسی بند از بند تنش را از تاریکی پاک نماید آنکه تن خود را از بدی خواستن پاک نماید و چه کسی تواند بر نفوس وساوس خود غالب آید آنکه فانوس درونش را بر روشنایی دیدگانش بر محرومین و بر مظلومین بگشاید تا جهت آن در رضایت خدا باشد و چه کسی خود را تاج جلال دهد وقتی تاج جلال او در تاج جلال محرومین عزت زندگی درست گیرد و چه  آنکه در ملکوت عزتمند باشد و در نظر مردم حقیر و آن که در نظر مردم سرافراز و در نظر ملکوت سر به افکنده از شرم.پس راه همه عزت و سرافرازی راه خلوص نیت رضایت خداست در رضایت درستی و  درست راه را پیمودن زیرا نوری که مسیری درست را بگشاید نوریست که از  بدی مبرا شود و در نور ساکن شود و از بدی نفرت کند و در خوبی سبقت کند زیرا آنچه که میکند در ان راه هدفمند شود و آنچه هدفمند شد درست ریشه گیرد زیرا هر چه از خشم فرود آید در خشم خشک شود مگر آن خشمی که در راه صیانت و عبادت خدا باشد غیرت از خشم مبرا شود و خشم در غیرت سوزد و خشم جوشش در درستی گیرد و قسمت الک آن خشم جای خشونت خشم بر  خاموشی خشونت از آن گیرد زیرا خشم آتش هست و آتش خشم آتش درون از خاموشی آن بر قسمت خشم غیرت وار آن یعنی خشمی که فرو نشیند تا روشنایی درون بر خشم آب شود پس چه خشمی ماند که فرو ننشیند مگر بر  نبرد درست نبرد درستی خشم بر ابلیس هست زیرا ابلیس  مقصر هست نه  اینکه خشم بر شخص گرفته شود بلکه خشم بر نفسی که اسیر ابلیس شود گرفته میشود تا شخص اسیر نفس ابلیسانه نشود و نفس او نور شود و نور درستی هم شود تا نور درون تن روشن از درستی گردد و نور درستی روشنایی بر نفس گیرد و تاریکی کم گرددو درون برون عمل نیکویی دهدو میوه های خوب ببار آردو ماحصل آن محصول درستی شود زیرا خشمی که بر ابلیس رود با خشمی که بر تن انسانی رود یعنی مبارزه با امیال بد و درون را پر ساختن از خوبی.زیرا  تقصیرات بر تقصیر نفس اسیر ابلیس هست و خداوند نور هست عشق هست و در ان تاریکی ذره ای نیست.زیرا خداوند  درستی هست و تاریکی هست که درستی را دوست ندارد زیرا آنچه درست هست نیکوست و آنچه درست نیست زشتی از نفس انسان هست که او را به بدی میکشاند بدی در انسان از تعلقات امیال نفسانی بر حقو حقیقت هست و در این خشم چیره شدن یعنی نفس را روشنایی دادن نهیب زدن بر  درون خود تا درون به نور منور گردد و نور به  پیمودن مسیر نجات تا تعادل از نفس و تعقل از عمل و تفکر از نظر و نظر از بینش و بینش از الک و الک از تمیز دادن و روح جریان روشنایی گرفتن از عمل و غضب بیخود جای آن بر غضب بر درون کوبیدن تاریکی و بذر روشنایی ماحصل بر تفکر و تفکرات مثبت بر حرکت و حرکت بر جوشش و جوشش بر کوشش و کوشش به کوبیدن و جستن و جستن به جویندگی و جویندگی به پویایی و کمال به دانایی و حد دانایی به خواستن و خواستگاه آن یعنی رضایت خدا.

فانوس-21

ای که در خود بیخبر از درون خود میجنگی در نیک و بد از درون خود در جنگی از خود برون درون تو انجمنی در انجمن درون خود تو نیکو صفتی گر نیکو صفتی درون را نیکویی دهد اول ز درون خود پاک شدن روان شود در جنگ خیر و شر درون و  برون درست شود و اگر درون تاریک برون روشن بطالت هست اما درون روشن برون روشن درستی هست پس درون سازی نمود آن اعمال هست و اعمال نمو کند بر آرامش انسانی زیرا آنکه خالص بشود خصلت خوبی گیرد در خصلت بد فزونی نگیرد در خصلت خوب اگر روشن گردی در خصلت خوب تو ابر مردی و ابر مردی آنست که ظلم نکنی و ظلم کردن یعنی بدی و اگر حامی مظلوم گردی خداوند حامی تو میگردد و اگر حامی ظالم گردی ظالم چیزی بر تو نیفزاید چون ظلم  تاریکیست پس آنی که در ظلم  سکونت کند در ظلم میمیرد و در گناه و آنکه در نور ساکن شود در نور اگر بمیرد در نور به سرافرازی آید زیرا آنی که در ظلمت بمیرد در ظلمت درون مرده و آنکه در درستی بمیرد در درستی سرافراز شود.راهنما شود و هدایت درون گیرد و هدایت کننده خود بر ساختن خود و دیگری شود اگر از  خودسازی به دگر سازی رسد و از اگر دگر سازی از خودسازی آید نهال دیگری به درستی جوش خورد نه برد نه ببرد نه به امیال نفسانی خود از درستی ببرد.زیرا اگر بی تفاوت باشیم بی تفاوتی مارا در خود میخورد و آنکه خورده نفس خود شود در بدی خورده در خاکدان بود و بیهوده رفتو بیهودگی گرفتو نگرفت بال پریدن به درستی بلکه در خود به انکار بمرد در خود بیخود از بی حاصلی در یک قاب هم درون خود برون خود درون دیگری برون دیگری نماندو بیهوده به خاک رفت و روح متعالی نشد.شمع خوبان همه شمعیست که روشن گردد بر دل روشنایی چو خوشتر زاعمال گردد و از همی خفتنو بی حاصلگی در خواب بماند هر کسی که در خواب غفلت ماند.چو بخود  زآدمی انسان شدی و از آدمی به انسان سازی در تفکر چو حاصل سازی  انسان همی شد و آدم همی شد که در خود جستن و از این جستن خود دگری را جستن زنجیره بگردد همی در خوبی آنکه حاصل ببرد از این راه به درستی به  فانوسی گردد  نزد  خداوند  سرافراز و هر کسی از مهربانی خسته در نفس خود واگشته در حاصل خوبی و مهربانی حصاری نیست که جز حصار ساعت شنی که مقوا درون آن گذاشته شود و پر شدن آن توقف کند.