مترسک تنهایی ها چرا غمزده ای
در میان شب روز چرا تب زده ای
چرا قصه ی اینجا تبی مفرد داشت
با فعلو مضارع غمی مبهم داشت
روی شاخه های فردا برگی از پائیز بود
قصه از اول خط برگ ریزان تب جالیز داشت
آدم برفی هم مثل این شعر غم فردا داشت
کوچه ی شب زده در تاریکی قصه ی مردنو مرگو تب پائیز داشت
حسام الدین شفیعیان
قدم هایتان را آهسته بردارید آدمها
ساحل سکوتی عمیق داردشاعر خواب های دلتنگی
رویاهای قصه ی دلتنگی/سمفونی برکه/
سمفونی سکوت انگیز مرغابی ها
غازک های قارقاری در بیشه زاران
روی برکه نهالی خشک
غزل در بر مردن جهانی خوش
بال هایت را باز کن آدمک
شب های زمین سر فصل غروب قصه های آرزوهاست
حسام الدین شفیعیان
/شب شعر ماهی ها/