حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

فانوس-13

آنچه واقعن از تفکر بر دل جاری شود لاجرن بر دل نشیند آنچه بی حس و فقط گفته شود لاجرن نه در دل نشیند و نه در خود تفکر انسان.هر شخصی در هر زمینه ای که هست ارائه دهنده هست و تشخیص آن جمعی از توانایی ها در آن.خداوند که قادر مطلق هست دانای کل هست و واقف به تمامی امور اما انسانها بسته به توانایی و ظرفیت سازی های خود هستند که تشخیص دهنده میشوند.یک شخص که مثلان سی سال عمر خود  50 سال حتی در کاری بوده و درست و جوششی هم بوده در سطوح بالای آن واقف هست اما این لازمه هست که در افکار ارائه تفکرات بدون دشمنی ارائه شود آنکه بر اساس دشمنی کار کند خود را گول زده زیرا  همان سطر اول بر دل آید و تفکر. پس هر کاری نیکو انجام شود بذر نیکو دهد و هر کاری در شرارت بدی انجام گیرد مثال کوزه ای درست تاب نخورده میشکند.حالا آنکه درست بالا در کاری آید سقوط نمیکند مگر بر حسب دشمنی که اگر در راه رضایت خدا باشد صعود هست زیرا سقوط زمین  صعود آسمان هست اگر دنیا تاریکی گیرد روشنایی از نبرد قدیمی خیر و شر و روشنایی و تاریکی کهن هست پس درست راه را رفتن مهم هست تا سر منزل مقصود رضایت خدا.

فانوس-12

شما در جهانی هستید که هفت میلیارد تفکر در آن زیست میکند. چند میلیارد و  هر تعداد آن شاخه بندی تفکری و هر انسان یک نوع برخورد.حالا چقدر  در طول این تاریخ ها زندگی کردند و رفتند و حیات زندگانی و اینها. پس انسانها چکش وار نیستند میخ در سر فرو رود بلکه پذیرش کننده هستند در تفکر.چیزی که میخ وار برود کم کم شل شده میفتد میخکوب رود پارادوکس تدافعی . پس عروسک نمیخواهد جهان بلکه حس میخواهد حس تفکر جوشش تعقل و  در این کار و روش تفکراتی جوشش و عملکرد حسی هست. میخ وار بدون جوشش یا بی تفاوتی مطلق هست . یعنی شخص یدک کش یک عقیده با اسم آن هست اما در بازه  آن حتی ساعتی هم وقت نگذاشته و فقط یدک کشیده. به این میگن بدون حس عروسکی بدون جوشش. و کوشش. یک نویسنده که میخواهد نویسنده شود اگر  کوشش نکند نویسنده نمیشود میشود دلنویس میشود خاطره نویس میشود  انشاء نویس فقط اما یک نویسنده در ابعاد آن از نثر خوب. ساختار را شناختن. و مسائل تکنیکی کار را دانستن هست.غیر آن میشود بدون تلاش فقط اسم اینکه فکر کند نویسنده هست.اما وقتی نویسنده توانایی شد  و کارش را ارائه کرد آنکه طبع هنری داشته باشد و کار را بداند میفهمد و آنکه تخصصی آن کار را میکند بهتر میداند و در کل نویسنده میشود.

هم در آن کتاب از فضیل بن یسار از حضرت امام

فانوس-11

کج فکری چیست اصطلاحی کشنده تفکریست که همه برداشت های ذهنی آن کج هست یا تابدار.گل زیبا نه خار دارد. دریای زیبا غرق میشوی خورشید تابنده وای سوزانست کتاب خوب کی حوصله داره کار خوب فایدش چیه مرحم شدن  کی برا ما مرحم میشه خلاصه هر سازی ناکوک زدن کج مداری در تمامی امور زخم یا بی تفاوتی مطلق.دو حالت لذت از درد دیگران یا بمن چه معروف در اصطلاح بی تفاوتی مطلق صرف به تمامی امور.و طلبکاری بیشتر نسبت به افراد کوشا در زمینه های مختلف. چرا امورات من درست نمیشود. چرا من بیشتر ندارم چرا من این نشدم چرا من اینجوری نشدم چرا های زیاد.در مقوله  های قبل جهان مادی صرف و  زمین بی حاصل را حاصلخیز کردن و امورات بعد جهانی و خلاف جریان شنا کردن یعنی غرق نشدن بر عکس در آن جریان انسان مثال سراب میرود و غرق مشود.چون خلاف اراده رضایت خدا حرکت میکند. به اصطلاح غرق شده اما خود بی خبر هست در نگاه خانواده جامعه خود و افراد دیگر و دیگری را غرق کردن.غرق شدن اما فکر کردن به اینکه من خوشبختم دو امر جداست در زندگی صرف مادی شما احساس رضایت در تمامی امور میکنید اما شما یک عروسک نیستید عمری دارید میزان خود.پس اگر در این عمر شما مثال بعد مادی صرف بگیرید عروسکی میشوید.چون شما با هدف بزرگی آفریده شدید آنهم در جهانی که امواج حوادث و بحران ها را دارد.پس در هر عمری شما برگشتتان به کجاست. برگشت به رحم مادر نه برگشت به جهان غیر مادی.از نو زاده شدن اموریست در دو تعریف تولد دوباره در حیات باقی مانده عمر و مقوله بعدی مبحث سنگین و اسرار الهی.حالا ما آنچه راحت آنست در زندگی باقی مانده که در نگاه همه پذیرش عمومی میشود و الا آن مباحث خود  لول سخت تر میگیرد و هر آنچه هست سر الهی و البته آنچه تعریف آن به ساده تر آن بشود گفت تولد دوباره در لحظه و نو شدن در  آنچه میشود باقی مانده عمر را درست تعریف کرد در مقوله دیگر آن نه تسلسل نه دیگر آنی شدن تعریف در این تفکر ما ندارد. بلکه همان.که آن مبحث سنگین دارد.و خود دایره المعارف صد جلدی.در لغات و در تعریف تفسیرو برداشت های متفاوت و آن هم در سر الهی و اما آنچه تعریف آن روتین ترست همان باقی مانده فرصت باقی. برای رفتن به ملکوت الهی نهایت فرصت ها و زندگی حقیقی اصل نه خواب نه در خواب ماندن.معنی خواب خواب ماندگی عقب ماندن از تکامل روحی هست جسم که فناست روح اما مثال همان رحم مادر که کجا آمدید و اگر قبل آن برایتان بگویند در رحم کجا میایید نمیتوانید تصور آن کنید اما در حیات تکامل رشد با امورات و مطالعه و خیلی مسائل میشود تعریف بهتر و رشد یافتگی انسان چون تفکر دارد بینش بینایی و مطالعه و  امورات خود رسیدن به آن نه چکشی آنست که تعریف صحیح آن با هر اندیشه حتی بدون اعتقاد حداقل انسانی زیستن باشد پس با تمایلات روح انسانی یعنی روح تکامل یافته اینست که هر چه برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند چون این جهان مثال آنست که  فرصت را غنیمت شمردن و تولد تازه به معنای فرصت باقی مانده هر چقد.

جملات کوتاه و روحیه بخش اکثر دانه ها هرگز رشد

فانوس-10

شما فرض کنید در یک جزیره افتادید همه آدمخوار هستند اگر شما آدم نخورید آنها شما را میخورند چون فرق بین خود  و شما را در این میدانند که شما از قبیله آنها نیستید.حالا فرض کنید شما رفتید در قبیله آدمخوارها گفتید آدم نخورید آنها هم گفتند چشم:نمیشود در سرشان نمیرود چرا چون با آنچه در آن زندگی کردند پرورش غلط یافتند مثال اینکه آدمخوار یعنی تفکر برابری دهیم اگر شما افکار خود را چکشی در فکر دیگری کنید مثال همان قبیله آدمخوار میشوید.که اگر آن فکر شما را نداشته باشند باید خورد شوند. اما در تفکر آزاد در انسان رشد یافته و تعقل پذیر  شما ارائه دهنده تفکر و بینش خود هستید شما مثال نمی گویید شعر من خوبست تو هم بگو آره والا بیرون از مرز فکری من. شما شعر را ارائه میدهید آن شخص یا شعر شناس هست یا طبع شعر دارد و در خوانش آن نظر خود را میگوید.بینش و تفکر صحیح آنست که در آن حصار نباشد بلکه ارائه باشد.حالا فرض بگیرید شما در آن جزیره رفتید علامت ضربدر روی انسان را نخورید زدید بدون نوشته فقط یک انسان ضربدر.آن افراد  ضربدر را چه معنا میکنند مثل غیر آن هیچ نخورید فقط انسان.غیرش هیچ.حالا بیا تعریف کن برای آنها که این ضربدر چیست. امر محال. پس در محال امکان تغییر سخت سخت سخت هست.یا بقول معروف نشدنی.اما در امر  شدنی میشود تغییر یافت یا تغییر داد. نه به زور بلکه به تفکر صحیح والا زور میشود همان  .شما فکر کنید آدمهای غول پیکر تر بیایند بگویند مثال ما به شما زور میگوییم میشود همان.اما در جهان پیشرفت کرده و رو به تکامل علمی و فرهنگی و معنوی اگر زوال در هر امری شد جهان مادی یا مادی گرا در امور  جریان دارد جریان مادی گرایی صرف  مثال همان قبیله آدمخوار هست. منتها جای خوردن انسان آدمی را در چرخ دنده مادیت خورد میکند.روح انسانی را ماشینی میکند.و در تمامی زمینه ها رقابت مادی کامل صرف را توسعه میدهد.نگاه شما به یک اثر یا نگاه شما به یک ساختمان به یک تلویزیون به یک  مقاله نگاه صرف مادی میشود.همه چیز در جریان زنجیره امورات مادی سختی زندگی در چرخه جهانی نگاه مادی و نگاه بقای زندگی میشود روح انسانی تزلزل پیدا میکند و روح انسانی ماشینی میشود.ارزش ها مادی میشوند به چه دارایی به چه مدل مثال گوشی لباس و فخر فروشی و چشم هم چشمی و  خوار کردن هم.در نوع غیر مستقیم.در همه چیز رخنه میکند.نگاه چرخ دنده ای یعنی  نگاه سرمایه داری کلان بهره ای از انسان جای خوردن آن بالا رفتن از این چرخه به امور رسیدن به مادیت صرف. انسان در نظر آن افراد به منزله یک انسان ماشینی برای چرخه تولید صرف نه کار و روزی حلال بلکه در چرخه مادی صرف انسان تولیدگر بهره وری و مثال کالا میشود. اما در چرخه رضایت خدا انسان دارای مرحم شدن هم در تمامی امورات حیات زندگانی با نگاه معنوی میشود. نگاه معنوی نگاهیست که شما را در چرخ دنده له نمیکند بلکه در یک برای هم درست تعریف میشود.خطرناک ترین چرخه چرخه آدمخواری نوین هست. زیرا انسان و جان انسان مثال کالا نگریسته میشود جان یک انسان که برابر جان تمام انسانهاست در این چرخه که نگاه ها را به سمت مادیت میبرد امری کم کم عادی و خطرناک میشود پس چرخه له کنندگی چرخه تاریکیست و چرخه رضایت خدا چرخه روشنایی.

فانوس-9

دری زنگ زده قفل محکمی بر آن. در زنگ زده بدون نگاه بی ارزش و  قفل آن زنگ زده.در بدون کارایی و در بدون کارایی فقط بستن آن.اما در زنگ زده قفل زنگ زده. جلوی آن علفهای هرز. و بدون مصرف و نگاه کردن.در باز میشود و قفل آن برداشته میشود.زمین خالی  پر از علفهای هرز بی مصرف. داخل زمین میشوید. علفهای هرز آن را میچینید. و یک بیل و زمین را با خاک نرم هم سطح میکنید و سنگلاخ ها هر چه سنگ به پای آدمی میخورد را بر میدارید. خسته میشوید.و  باز شروع به فعالیت میکنید زمین هم سطح بدون سنگلاخ و علفهای هرز.حالا زمین آماده هست.بذر را میکارید. بذر آن گیاه میشود و رشد میکند. دانه ها سرباز میکند و گلها را میکارید. و آبیاری میکنید.و کم کم بعد از مدتی زمین خالی و بدون مصرف میشود زمین پر از سر سبزی و گیاه و حالا در آن را تمیز میکنید و جای قفل بر آن بازدید برای عموم آزاد هست میزنید.افراد دیگر در این راه یا مشارکت میکنند و بذری میکارند یا نگاه میکنند و حالا هر کسی رد میشود زمین خالی قفل در زنگ زده بدون توجه نیست حالا یک زمین پر از گل گیاه دیوار پیچک و حوض زیبا و حالا مثلان تختی و استفاده عموم هست. مزرعه زندگی ما همین هست. تفکر ما بسته برای خودمان مثال همان در زنگ زده هست. وقتی باز شد و مفید شد مورد حاصل و بذر دیگری میشود. بی انگیزشی و منافع جمعی آن در منفعت درست و خیر اندیشی هر شخص بالغ و عاقل را بعد از تربیت و تعلیم به آنجا میرساند که زنجیره انسانی ورای دید منافع هست بلکه زنجیره ای هست از  کمک بنی بشریت به هم. این زنجیره رضایت خداست. یعنی انسانها زنجیره ای از کمک به هم. برای هم برای رضایت خدا بشوند.این زمین  میشود حاصلخیز این زمین از خشک بودن به نو شدن میرود.آری در بسته را باز کردن و کوبیدن اولین قدم هست و بعد آن بذر مرحم شدن و مهربانیست بی تفاوتی ها برداشته میشود و قبیله نگری جایش را به جامعه و خانواده بزرگتری میدهد بنام خانواده زنجیره انسان ها بدون مرز و جغرافیا و خط بندی ها.