به طور غیر رسمی کلمه معجزه معمولا برای توصیف اتفاقاتی که از نظر احتمالی بعید است، اما مغایر با قوانین طبیعت نیست استفاده میشود
مانند زنده ماندن از یک فاجعهٔ طبیعی و یا بهبود یافتن بیماری که زنده ماندنش بعید است.[۲] یک معجزه واقعی یک پدیده غیرطبیعی است، و این موضوع باعث میشود بسیاری از متفکران معجزه را مغایر با قوانین طبیعت و از نظر فیزیکی غیرممکن بدانند. (برای تاییدپذیری نیاز به نقض قوانین فیزیکی است)[۳] در اندیشهٔ اسلامی، معجزه امری خارقالعاده است که از راه علل ماوراء طبیعی با ارادهٔ خدا از شخص مدعی نبوت به نشانه صدق ادعای وی، همراه با مبارزه طلبی ظاهر میشود.[۴] معجزه کلمه ای عربی است و مترادف واژه اعجاز است که از ریشه لغوی عجز به معنی ناتوانی گرفته شدهاست و بنابراین اعجاز به چیزی اطلاق میشود که انسان از انجام آن ناتوان است.
در قرآن کنترل تمامی امور به خداوند نسبت داده میشود و خدا صاحب قدرت مطلق تمام جهان بشمار میآید. جهت فهم اینکه خداوند چگونه طبیعت را کنترل میکند و چگونه میتوان معجزات را فهمید متکلمین و فلاسفه مسلمان در قرون وسطی نظریاتی در مورد ماهیت طبیعت ارائه کردهاند. فلاسفه مسلمان (تحت تأثیر سنت فلسفه یونان) بر این باور بودند که طبیعت اساساً از چهار عنصر «آب، باد، خاک و آتش» تشکیل شده و خداوند به هر کدام از این عناصر خواص خاص خود را اعطا کردهاست. مثلاً علت حرکت یک سنگ به سمت زمین داشتن عنصر خاک فرض میشده. اما رقیبان فلاسفه، یعنی متکلمان، با این دیدگاه مخالف بودند و استدلال میکردند که حتی اگر بپذیریم که خداوند این خواص را به عناصر دادهاست، این خواص خود علت پیشامدها شده و بدین سان کنترل مستقیم خداوند بر اتفاقات از بین میرود. جهت دفاع از قدرت مطلق خداوند در مقابل روابط علت و معلولی ثانویه مستقل، متکلمین (مانند غزالی) نظریه روبرو را تهیه کردند و از آن، جهت دفاع از وقوع معجزات نیز استفاده میجستند: مواد در طبیعت از ذرههای یکنواختی تشکیل شدهاست که وجود آنها و همچنین ویژگیهایی که دارند وابسته به آن است که خداوند در هر لحظه آنها را به همراه خواصی مجدداً خلق کند، خواصی که شامل رنگ و شالوده و امکانات خواص دیگر است. جهت افتادن یک سنگ، خداوند در هر لحظه میبایست خاصیت سنگینی را در جرم ماده خلق و در لحظه بعد مجدد خلق کند تا زمانی که سنگ به زمین برسد. اما خداوند این اختیار را دارد که خاصیت سبکی به سنگ اعطا کند و باعث بشود که سنگ به بالا برود. از دیدگاه متکلمینی مانند غزالی، قوانین علت و معلولی «ظاهری و نه واقعی» بوده؛ این روال معمول اتفاق افتادن وقایع تنها عادت الهی میباشد. علت مستقیم لحظهای هر چیز خداوند است و نه یک سری قوانین علت و معلولی مستقل بوده و این وقوع معجزه را ممکن میسازد
معجزه یعنی امری که در طبیعت اختلال نکند و به اصل آن برگردد یعنی به طبیعت ضربه نزند و احداثی نباشد یعنی مثلان مجسمه را فرض کنید چقدر طول میکشد ساخته شود همان کار در یک لحظه و باز گشت به اصل آن.حال مثل اینست که طبیعت ضربه نمیبیند یعنی فرقش اینست که همان لحظه ایجاد میشود و باز به اصل حیات خود میگردد اما احداث یعنی ساختن و ماندگاری.اما معجزه یعنی ساخت به فرمان خدا ساخت آن لحظه هست نه طول میکشد نه شکل آن دومین بار همانگونه اتفاق می افتد.برای همین دارای ارزش معنویست. تکرار آن و امورات بسته به خدا دارد اما تکرار نشدنی آن نشان بر کیفیت آن دارد.زیرا مثلان شکافتن دریا موسی امری هست که هر انسانی نمیتواند این کار را بکند چون مخصوص آن شخص بوده معجزه مگر به نحو دیگر آن یا نوعی دیگری غیر دریا باشد.یا اگر زنده کردن مردگان را بندیشید زنده کردن نوعش فرق میکند.مثلان مرده دراز کشیده شخص نبی نزدیک میشود برمیخیزد.و زنده شدن او بر یا شهادت دادن بر آن شخص یا فراموش کردن زندگی برزخی یا نوعی احیای مجدد با دستور خداوند هست.حال از قبر در کاری سخت تر هست زیرا جسم پوسیده بر میگردد و اجزا در حیات جدید بهم جذب شده و خود نشان محکمی از رستاخیز قیامت هست.یا همان امر کلان زنده کردن مرده کاری معجزه ای سنگین هست.در اینجا روح به فرمان خدا باز میگردد. نشان آیت الهی تبدیل آن به معجزه باز مراتب دارد. نشان آسمانی آیت در مراتب با هم فرق دارند. و شدت سنگینی آن را خود بیننده تشخیص میدهد.و اگر آن عمل در آسمان بسیار غیر عادی بنظر رسد به معجزه نزدیکتر و اگر قویتر باشد معجزه قلمداد میشود.بسته به قدرت آیت آسمانی و نشانه آسمانی دارد به صورتی که طرف مقابل شکست میخورد فایده معجزه در چند عمل هست قدرت اثبات وجود خداوند و روح القدس و امورات قدیم و مربوط به بعد.یا نوعی مبارزه با اشخاص روبرو که در مقابل امر خدا می ایستند و وقتی شکست بخورند حرف آنها اعتباری ندارد و پیروزی نصیب خدا میشود زیرا خداوند همیشه پیروز هست زیرا قدرت خداوند بر قدرت بشریت بسیار بسیار بسیار افضل هست.آنجا یا به نوعی در مقام مبارزه و حق را پوشاندن میروند یا آنهایی که تدبر داشته باشند سمت حق حرکت میکنند. والا به نوعی لجبازی و فرافکنی و دشمنی کلامی روی می آورند که بی اعتبار هست مگر در لغزش دادن افراد که آنها با ایمان قوی پری در حد آنچه مقدور هست ثابت قدم میمانند.آیت قهر باز فرق دارد و عذاب الهی فرق میکند در ادیان تعریفات دارد.مربوط به سرسختی کافران هست کافر یعنی کسی که خدا را قبول نداشته باشد و به سمت مبارزه با حق رود و البته در نوع خواندن آن باز در ادیان تعریفات دارد.یا نوع معنایی آن مربوط به آنچه در همان دین تعریف شده دارد که شاید واژه کافر نوعی تغییر معنایی دهد و بی ایمانی قلمداد شود نوع خطاب کردن فرق دارد.اما با بازگشت رجوع شخص از آن حالت در بیاید و ایمانش قوی بشود و روی خود کار بکند.