چون زرتشت پای به جهان نهاد, پیرامون دوران سرون یا دوراژان دیو و افسون گر بزرگ را ظلمت و تاریکی فرا گرفت. دیو از هراس بر خود لرزید و چون دریافت که زرتشت پیامبریست که جادو و افسون و دروغ را از بنیان خواهد کَند و همه ی جادوان و بدکاران را از پهنه ی زمین بر خواهد انداخت, به فکر چاره افتاد : یاران و جادوان را به گردهمایی فرا خواند. چون گرد آمدند به آنان هشدار داد و سپس سه تن از آنان را برگزید تا کار زرتشت را یکسره کنند و پیش از آن که فروغش جهان را فرا گیرد, آن را خاموش سازند. اما همه نقشه های آنان ناکام ماند و زرتشت سالم از این مرحله عبور کرد.
کمتر می خوابید و بیشتر می اندیشید. اهریمن و دست نشاندگانش زرتشت را وسوسه می کردند, اما او با عزمی راسخ و نیرویی استوار آنان را از خود دور می ساخت. مردمی که از بیداد و ستم جادوگران و بدخیمان به ستوه آمده بودند, در انتظار دریافت فرمان زرتشت دست از کار می کشیدند.
پس از دریافت این پیام آسمانی, رازها بر زرتشت آشکار شد, دریافت که بر جهان دو نیرو فرمان می راند : یکی نیکو و مثبت به نام سِپَنتامینو و دیگری بد و منفی به نام انگرِمینو که همان اهریمن است. و نیز دانست که راه رستگاری چیست و کدامست و مردم برای رهایی از رنج و زشتی چه کارهایی باید انجام دهند. پس از دریافت الهامات بسیار, سرانجام زمان دعوت فرا رسید. از کوه به زیر آمده به میان مردم رفت و سه اصل خوشبختی و سعادت را به مردم اعلام کرد.
به گفتۀ مورخان, زرتشت در غرب فلات ایران زاده شد و تا قبل از آن که احساس کند اجرا کنندۀ پیامبری شده است, به آرامی روزگار می گذرانید. زمانی که رسالت خود را اظهار کرد, روحانیان, ارباب نفوذ و نجبا که وی را بدعت گذار و رافضی می شمردند, به رایزنی پرداخته و تصمیم به تبعید وی گرفتند, چرا که انجام رسالت وی متضمن آن بود که قیود دست و پا گیر را بگسلد, اساس خرافات و موهومات آیین های بیخود را براندازد, مردم ایران را به راه راست و خوشبختی رهنمون سازد و افراد انسانی را از بندهای ستم و تعدی نجبا و روحانیان رها سازد. زرتشت ارادۀ آدمی را بسیار می ستود. خدایان و بت ها جز پاره سنگ ها و تکه چوب ها چیز دیگری نبودند و خداوند یگانه اهورامزدا بود که آدمیان را نیروی عقل و تمیز می بخشید.
با صدور دستور تبعید, زرتشت پیامبر چاره ای جز مهاجرت نمیدید. زرتشت با تحمل باد و طوفان و سرما و بوران کوه و دشت را درنوردید و به سرزمین پادشاهی گشتاسپ رسید. زرتشت به دیدار شهریار نائل آمد, دربارۀ آیین یکتا پرستی و پرستش اهورَمزداه با وی سخن های بسیار گفت و از او خواست تا به کیش زرتشت در آید. پاسخ گشتاسپ این بود که چنانچه زرتشت با کاهنان شهر به مناظره پردازد و بر آنان پیروز شود, به آیین نوین خواهد گروید. پس فردای آن روز گشتاسپ کاهنان را احضار کرد، کاهنان پس از آگاهی از قضیه، با زرتشت به مناظره پرداختند.
نتیجه این مناظره به سود زرتشت بود و از آن جایی که گشتاسپ هنوز در پذیرش این کیش جدید تردید داشت, وزیر خردمند خویش یعنی جاماسب را مامور رسیدگی به عقاید وی کرد. جاماسب که خود از بدو ورود زرتشت به قصر فریفتۀ اصول اخلاقی وی شده بود, جانب او را گرفت و گشتاسپ طبق پیمانی که بسته بود به آن کیش گروید و با پذیرفتن آن دو, مردم نیز آیین نویین را پذیرفتند و بدین ترتیب کیش مقدس زرتشت رفته رفته تمامی سرزمین ایران را فرا گرفت.
انروز که اهریمن بد نهاد به جنگ با هرمزد آغاز کرد ، شش هزار سال گذشته
بود و درین مدت، اهرمن دوبار با (آفات و دیوان و تاریکی و بیماری و درد و