حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

محله زامبی ها

قلی که با صدای بیست  تا خروس از خواب بلند شد رفت تو آشپزخونه و چایی سرد با پنیر سبز خورد و رفت کفش فوتبالیاشو پوشید و زد تو خیابون که با دیدن بیژن سرجاش دهانش کج و باز و نیمرخ شد.بیژن چرا این شکلی شدی 

اه کامبیز جشن فالوده بودم نمیبینی موهامو شاخی زدم فقط دوتا تار مو بافتم دو لاخشو بهم چسبونده شدم شاخ زامبی های محل

تازه کجای کاری تو جشن فالوده یک پسره اومده بود بهش میگفتن تک چرخ زامبی ها خروس رو کلش خشک کرده بود با درخت چنار و کنارش پارک  سبزی کاشته بود رو پیراهنش هم عکس سنگ قبر بود روش نوشته بود بتراش ای آرایشگر بتراش ای آرایشگر سنگی از کله من روی مزارم بتراش روی سنگ قبر من عکس  جشن فالوده رو بتراش.

تازه تو جشن آهنگای سده دویست و بیست و دو هجری نه قمری نه شمسی کوکبی گذاشته بودن پسره اونقدر بریک زد بهم پاپیون شد بردنش برا بازی فیلم نقش پاپیون

تازه وسط جشن دو نفر فوتی داشتن میگفتن کی از همه مرگبار تره پسره با سر رفت تو شیشه وقتی بردنش بای بای میکرد گفت  وصیت میکنم بهتون جشن فالوده نیاد و همونجا که پیام اخلاقی رو داد ایستاد و بعد همینجور که داشت میمرد یک بریک زد ولی باز نمرد نشست یک دست کله پاچه وسط جشن خورد بعد مرد.

شاخ جشن اعلام کرد هیچ مشکلی نیست و این امر طبیعیه و تازه اگر جشنی فوتی نداشته باشه باید اون جشنو گل بگیرن درشو. که یدفه  خودشم افتاد مرد. بعد شاخ بعدی اومد گفت این مردنی نیست خودشو لوس کرده پاشد زد تو گوشش گفت پشت سر مرده حرف نزن خلاصه یک جشنی بود الان که من اومدم بیرون نود و دو درصد مغزم رد داد الان فکر میکنم اینجا الکیه و ما توی دنیای خیالی زندگی میکنیم. بعدشم شام چی دادن فکر میکنی پیاز با سالاد کاهو با سالاد مربا اصلان ایده پشت ایده نیم ساعت حالت دل درد داشتم اومدم بمیرم شاخ مجلس گفت این لوس بازیا اینجا در نیاری بمیری اینا که میبینی مردن نمردن اینجا رسم اینه که شاخ ها هر هفته دو سه مرتبه میمیرن بعد سس گوجه در آورد پاشید رو خودش و اومد وسط مجلس گفت هر کسی سس دوست داره شماره حساب دویست و دو بقیشو بدو بریزه سس و سس انار هفته بعد با مرگ صد در صد طبیعی با هفت درصد بهداشتی استرحتی  لیزه هست خلاصه بابای صاحب مجلس که اومد همه رو از یک کنار یک دو گوشی زد و بیرون کرد ردی که می بینی رو صورتمه یک اثر هنری نیست رد پنگال گرگه. باباش هر دستش بیست میلیون میرزید چهل  و پنجاه کیلو گوشت تو دستاش مخفی بود. وقتی زد فکر کردم اینجا سانفراسیسکوست وقتی بخودم اومدم تو محله شلغم آباد  بودم.خلاصه کامبیز  محله رو میخوام زامبی کنم گفتم مدل خرچنگ های مردابی بیارن با مدل مارپله و کلنگ رو سر اون آخرشه زامبی هم نباشی  میشی خود زامبی کلنگ  رو سر مدل مو جدیده بیل مویی همون مدل بیل گیتس بیل سیبو انار مخلوط میشه هفتاد میوه بعد رو سر میپاشن  تمام اسکلت حتی تو  کف کله حیاط خلوت پشت سر شیروانی جلوی سر مزرعه رو به  آستانه ای از فصل سرد. خلاصه به سراغ من اگر می آیی با خود بیل بیار مبادا ترک بردارد نازک نارنجی دلم اینگونه بود که زامبی خودش استعفا داد و از اینجا به بعد شد لامپی بعد متحول شده بود عجیب سر ظهر تخمه با آبگوشت میخورد منتها زامبی اینجا فهمید باید اینقدر خودشو درون معده ای برون کله ای و لباسی عجیب کنه که اگه شده رو کلش تلویزیون بکاره بشه زامبی شاخ محل خلاصه بالا رفتیم ماست بود پایین اومدیم دوغ بود ماست بود داستان ما ماست بود دوغ نبود و اینجا نقطه رو گذاشتیم و داستان ما به سر رسید کلاغه به فالوده نرسید.

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد