خودسر. [ خوَدْ / خُدْ س َ ] (ص مرکب ) بی باک . گستاخ . بی ترس . دلیر. به خیال خود. سرکش . متمرد. سخت سر. (ناظم الاطباء). مستبد. مستبدبالرأی . خودرأی . خلیعالعذار. آنکه طاعت کس نکند. آنکه برای خود کار کند.
لجوج-ستیزهکار؛ ستیهنده؛ لجباز.
نادان-بیعقل؛ جاهل