حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

چرا مسیح‌ انسان شد؟

در این ایام عید میلاد، فرصت خوبی است که کمی دربارۀ آمدن مسیح به این جهان تفکر کنیم‌. وقتی به‌یاد می‌آوریم که مسیح از ازل وجود داشته‌، و همه چیز به‌وسیلۀ او هستی یافته‌، این سؤال پیش می‌آید که آیا واقعاً لازم بود که پسر خدا جلال آسمان را ترک کند، لباس بشری بپوشد و به‌صورت یک انسان ظاهر شود؟

یوحنای رسول به این سؤال جواب می‌دهد. او در اولین رسالۀ خود پنج دلیل می‌آورد تا نشان دهد که چرا مسیح به‌صورت انسان ظاهر شد. البته قبل از هر چیز، در این رساله مشاهده می‌کنیم که یوحنا می‌خواهد روی این موضوع تأکید نماید که مسیح واقعاً به‌صورت جسم ظاهر شد. در آن زمان اشخاصی بودند که این حقیقت را رد می‌کردند و می‌گفتند که مسیح فقط با روح آشکار شد و نه با جسم‌. بنابراین‌، یوحنا در فصل چهارم‌، آیات ۱ تا ۳ به این موضوع اشاره می‌کند. نباید فراموش کنیم که مسیحیت مبتنی بر حقایق تاریخی است و اگر کسی می‌توانست خلاف این را ثابت کند، مسیحیت از بین می‌رفت‌. به همین دلیل‌، همۀ رسولان به این موضوع بسیار اهمیت می‌دهند.

برای نمونه پطرس می‌نویسد: «وقتی ما دربارۀ قدرت خداوند ما عیسی مسیح و آمدن او سخن گفتیم‌، به افسانه‌هایی که با مهارت ساخته شده‌اند متوسل نشدیم‌، زیرا ما با چشمان خود بزرگی ملکوت او را دیده‌ایم‌» (دوم پطرس ۱:‏۱۶). یوحنا نیز این حقیقت را تأئید می‌کند و در قسمت اول رساله‌اش می‌فرماید که ما او را شنیدیم و دیدیم و لمس کردیم‌. بله‌، همان کلمه که خود خدا بود، واقعاً شکل انسان به خود گرفت و در میان ما ساکن گردید (یوحنا ۱:‏۱ و ۱۴). اما چرا؟

۱- مسیح ظاهر شد تا گناهان بشر را از میان بردارد (۳:‏۵)

به همین جهت اولین باری که یحیی مسیح را دید، فرمود: «نگاه کنید! این است آن برۀ خدا که گناه جهان را برمی‌دارد» (یوحنا ۱:‏۲۹). یوحنا نیز در رساله‌اش این موضوع را تأئید می‌کند و می‌فرماید: «محبتی که من از آن سخن می‌گویم‌، محبت ما نسبت به خدا نیست‌، بلکه محبت خدا نسبت به ماست- محبتی که باعث شد او پسر خود را به‌عنوان کفارۀ گناهان ما به جهان بفرستد» (اول یوحنا ۴:‏۱۰).

خدا را شکر که در مسیحیت‌، پایه و اساسی برای آمرزش گناهان وجود دارد که همان صلیب مسیح است‌. در صلیب است که متوجه زشتی گناه می‌شویم و پی می‌بریم که با چه قیمتی خریده شده‌ایم‌. بنابراین یوحنا می‌فرماید: «این را به شما می‌نویسم که گناه نکنید» (۲:‏۱). هدف ما نیز باید همین باشد! اما باز هم خدا را شکر که «اگر کسی مرتکب گناهی شود در پیشگاه خدای پدر کسی را داریم که برای ما شفاعت می‌کند» (۲:‏۱و۲) و «اگر ما به گناهان خود اعتراف نماییم ... او گناهان ما را می‌آمرزد» (۱:‏۹).

۲- مسیح ظاهر شد تا کار شیطان را نابود سازد (۳:‏۸)

مسیح تأئید می‌کند که شیطان قاتل و دروغگو است‌. او فرمود: «دزد می‌آید تا بدزدد، بکشد و نابود سازد، من آمده‌ام تا آدمیان حیات یابند و آن را به‌طور کامل داشته باشند» (یوحنا ۸:‏‏۴۴ ، ۱۰:‏‏۱۰). مردم زیر کنترل روح شیطان بسر می‌برند و همانطور که یوحنا می‌گوید: «تمام دنیا تحت تسلط شیطان است‌» (۵:‏۱۹). ولی خدا می‌خواهد ما را از چنگ نیرومند ظلمت برهاند و به پادشاهی پسر عزیزش منتقل سازد (کولسیان ۱:‏۱۳).

خدا را شکر که آزادی واقعی از تمام اسارت‌ها و ترس‌ها در مسیح پیدا می‌شود. «مسیح انسان گردید تا به‌وسیلۀ مرگ خود ابلیس را که بر مرگ قدرت دارد، نابود سازد و آن کسانی را که به سبب ترس از مرگ تمام عمر در بردگی بسر برده‌اند، آزاد سازد» (عبرانیان ۲:‏۱۴و۱۵).

۳- مسیح ظاهر شد تا به‌وسیلۀ او حیات بیابیم (۴:‏۹)

چقدر باید خدا را شکر کنیم برای اطمینان از دریافتِ حیات‌؛ نه فقط حیات روحانی در این زندگی‌، بلکه حیات جاودانی در ابدیت‌. یوحنا می‌فرماید: «این نامه را نوشتم تا شما که به نام پسر خدا ایمان دارید، یقین بدانید که حیات جاودانی دارید» (۵:‏۱۱-۱۳).

اطمینان از دریافت حیات ارزش زیادی دارد زیرا بسیاری از مردم در جستجوی آن هستند. شخصی را می‌شناسم که الآن تمام وقت خود را به‌ خدمت خداوند سپرده است‌؛ او قبلاً در مذهب خود بسیار متعصب بود و همیشه به مسیحیت حمله می‌کرد. آخر خودش به مسیح ایمان آورد و وقتی می‌خواست شهادت خود را بنویسد، این عنوان را برای کتاب خود انتخاب کرد: "در جستجوی اطمینان‌". او در این کتابچه‌، اعتراف می‌کند که در طول سال‌های درازی که از مذهب خود دفاع می‌کرده و دیگران را مورد حمله قرار می‌داده‌، هیچ اطمینانی از حیات جاودانی نداشته است‌. انسانِ مرده به حیات احتیاج دارد و خدا را شکر که مسیح ظاهر شد تا ما به‌وسیلۀ او حیات داشته باشیم‌.

۴- مسیح ظاهر شد تا نجات‌دهندۀ عالم باشد (۴:‏۱۴)

اصطلاح "نجات‌دهندۀ عالم‌" تأئید می‌کند که پیغام مسیح مخصوص همه‌، در هر زمان می‌باشد. به همین جهت‌، از ابتدای زندگی مسیح بر روی زمین‌، برای بسیاری آشکار شده بود که او باید "نجات‌دهندۀ جهان‌" باشد. بارها به‌خصوص در قسمت اول انجیل لوقا، به این اصطلاح برخورد می‌کنیم‌. مثلاً مریم می‌گوید: «روح من در نجات‌دهندۀ من‌، خدا، شادی می‌کند» (۱:‏۴۶)، زکریا می‌گوید: «از خاندان بندۀ خود داود، رهانندۀ نیرومندی برافراشته است (۱:‏۶۹)... که با آمرزش گناهانشان رستگار می‌شوند» (۱:‏۷۷)، فرشتۀ خداوند می‌گوید: «امروز... نجات‌دهنده‌ای برای شما به دنیا آمده است‌» (۲:‏۱۱)، شمعون می‌گوید: «چشمانم نجات تو را دیده است‌» (۲:‏۳۰)- همان عیسی که قوم خودش را از گناهانشان رهایی خواهد داد (متی ۱:‏۲۱).

اشکال انسان چیست‌؟ بعضی‌ها ادعا می‌کنند که اشکال انسان فقط نادانی اوست و از طریق مکاشفۀ خدا به‌وسیلۀ پیامبران‌، نادانی او برطرف می‌شود. اما در حقیقت‌، اشکال انسان خیلی عمیق‌تر از اینهاست‌. می‌شود گفت که اشکال انسان‌، ناتوانی اوست‌. مشکل انسان هرگز بی‌اطلاعی از آنچه باید بکند نیست‌، بلکه فقدان نیروی لازم جهت انجام این وظیفه او را درمانده ساخته است‌. پس سؤال‌ این است که چه کسی می‌تواند انسان را که در چاه گناه افتاده است‌، در بیاورد؟ به همین دلیل‌، در وهلۀ اول‌، ما به یک نجات‌دهنده نیاز داریم‌، نه به یک معلم‌؛ و تنها منجی عالم‌، عیسی مسیح است‌. «در هیچ کس دیگر رستگاری نیست و در زیر آسمان هیج نامی جز نام عیسی به مردم عطا نشده است تا به‌وسیلۀ آن نجات یابیم‌» (اعمال رسولان ۴:‏۱۲).

 ۵- مسیح ظاهر شد تا خدای حقیقی را به ما بشناساند (۵:‏۲۰)

در انجیل یوحنا ظاهراً تناقضی وجود دارد، زیرا در ۱:‏۱۸ می‌خوانیم‌: «کسی هرگز خدا را ندیده است‌» و در ۱۴:‏۸ مسیح به شاگردانش می‌فرماید: «شما او را دیده‌اید». ما خدا را شکر می‌کنیم که با دیدن عیسی مسیح که صورت خدای نادیده است‌، گویی خود خدا را می‌بینیم و در نتیجه‌، می‌توانیم او را بشناسیم‌. همانطوری که مسیح می‌فرماید: «این است حیات جاودان که آنها تو را خدای واحد حقیقی و عیسی مسیح را که فرستادۀ توست‌، بشناسند» (یوحنا ۱۷:‏۳). این شناخت هم به زندگی مسیح مربوط است و هم به مرگ او. مسیح به‌وسیلۀ یک زندگی انسانی‌، خدا را به ما نشان می‌دهد و به‌وسیلۀ یک مرگ فداکارانه‌، ما را با خدا آشتی می‌دهد. آیا برای ما افتخاری بزرگتر از این وجود دارد که فرزندان روحانی خدا بشویم و بدانیم خدای متعال‌، پدر پر محبت ماست‌؟ به همین دلیل خدا از روی محبتش مسیح را فرستاد تا ما بتوانیم او را بشناسیم و با او در تماس باشیم‌.

ولی واقعاً لازم است که ما شخصاً عیسی مسیح را به‌عنوان نجات‌دهندۀ خود بپذیریم‌. اگر نه‌، تجسم خدا از طریق مسیح هیچ سودی عاید ما نمی‌گرداند.

اگر عیسی هزاران بار دیگر، به‌دنیا زندگانی گیرد از سر،

کند روشن ز نو دنیای ما را، شفا بخشد همه مرضای ما را،


به‌خود خواند همه زحمتکشان را، ببخشد زندگانی مردگان را،

نمایاند به انسان راه چاره‌، شود مصلوب و برخیزد دوباره‌،

ولی در قلب ما وارد نگردد، سراسر جمله کارش هیچ ارزد!

عیسی مسیح

انجیل‌های نامتعارف جملگی به اناجیل متعارف وابسته‌اند و در این بین فقط انجیل توماس ممکن است استثنا و شاهدی مستقل بر بسیاری از کلمات قصار یا مَثَل‌های عیسی باشد. به عنوان مثال، توماس تأیید می‌کند که عیسی فقرا را مورد رحمت قرار می‌داد. این گفته پیش از اینکه با گفته‌های مشابه در منبع کیو مخلوط شود، به صورت مستقل به دست او رسیده‌است.[۳۵] از دید مورخان، بیشتر داستان‌های دیگر انجیل‌های نامتعارف، مانند داستان تبدیل گل به پرنده توسط عیسی در کودکی، به وضوح افسانه‌ای هستند.[۳۶] هر چند شاید در دیگر متون غیرمتعارف مسیحی مطالبی وجود داشته باشد که بتواند دربارهٔ تحقیقات تاریخی در ربط با عیسی ارزشمند باشند.[۳۷]

منابع غیرمسیحی اولیه که وجود تاریخی عیسی را ثبت کرده‌اند شامل آثار یوسف فلاوی (زاده ۳۷- درگذشته حدود ۱۰۰ میلادی) و تاسیتوس (۵۶ – ۱۱۷) هستند.[۳۸][۳۹] لوئیز فلدمن که متخصص آثار یوسف فلاوی است می‌گوید که عده کمی به اصالت اشاره یوسف به عیسی در کتاب ۲۰ از تاریخ باستان یهودیان شک کرده‌اند.[۴۰][۴۱] فلاوی از او با عناوینی چون «مرد خردمند» و «معلم مردم» یاد کرده‌است. نیز محکوم به مرگ‌شدن او توسط پیلاطس و وجود «طایفه مسیحیان» را تأیید کرده‌است. در بخشی دیگر از یعقوب، «برادر عیسی که مسیح خوانده می‌شد» یاد شده‌است.[۳۶] تاسیتوس در کتاب ۱۵ از سالنامه‌ها از عیسی و اعدام او توسط پونتیوس پیلاطس یاد کرده‌اند. محققان به‌طور کلی مطلب تاسیتوس را به عنوان منبعی مستقل رومی معتبر و دارای ارزش تاریخی می‌دانند.[۴۲] سوئتونیوس مورخ رومی قرون اول و دوم از اخراج آن دسته از یهودی‌هایی که «تحت فتنه یک کریستوس‌نامی آشوب می‌آفریدند» از شهر رم نوشته‌است. بیشتر این منابع فقط مرگ عیسی و اعمال پیروانش بعد از مرگ او را ذکر کرده‌اند.[۳۶]

منابع غیرمسیحی به دو دلیل ارزشمندند؛ نخست آنکه نشان می‌دهند ناظران بی‌طرف یا متخاصم هیچ شکی دربارهٔ موجودیت تاریخی عیسی نداشته‌اند و دوم آنکه تقریباً تصویری از عیسی رسم کرده‌اند که می‌تواند با منابع مسیحی هم سازگار باشد: عیسی یک آموزگار بود، به انجام معجزه معروف بود، برادری به نام یعقوب داشت و به‌طور خشونت‌آمیزی کشته شد.[۱]

چهار انجیل متعارف (مرقس، متی، لوقا و یوحنا) منابع اصلی برای مطالعه زندگی و تعلیمات عیسی هستند.[۴۵][۴۶] علی‌رغم این، دیگر بخش‌های عهد جدید مانند رساله پولس نیز بخش‌های کلیدی زندگی وی را به متن کشیده‌است؛ مانند شام آخر در نامه اول به قرنتیان (حدود ۵۳–۵۴ میلادی) باب ۱۱ آیات ۲۳ تا ۲۶.[۴۷][۴۸][۴۹] اعمال رسولان شامل اشاراتی به اوایل تبلیغ عیسی و پیشگویی یحیی در ربط با آن است. باب اول اعمال رسولان حاوی اطلاعات بیشتری دربارهٔ عروج عیسی نسبت به چهار انجیل است.[۵۰][۵۱][۵۲] رساله‌های پولس که تاریخ نگارشش مربوط به قبل از اناجیل است، چند مرتبه به سخنان و فرامین عیسی اشاره می‌کند.[۵۳]

عیسی مسیح

عیسی به شیوه‌ای که در انجیل‌ها توصیف شده‌است موجودی فراتر از محدودیت‌ها و توانایی‌های انسانی است. برای بیشتر تاریخ مسیحیت این مشکل بزرگی به حساب نمی‌آمد، اما از عصر روشنگری بدین سو عده‌ای به دنبال یافتن عیسی در محدوده توانایی‌های انسان رفتند.[۱۷] تا قبل از آن دوره، انجیل‌ها را معمولاً منابع معتبر تاریخی قلمداد می‌کردند، اما از آن زمان پژوهشگرانی ظهور کردند که صحت تاریخی عهد جدید را زیر سؤال بردند و میان عیسی در اناجیل و عیسی در تاریخ تمایز قائل شدند.[۱۸] از قرن ۱۸، محققان سه شیوه جداگانه برای شناخت شخصیت تاریخی عیسی پیش گرفتند که هر کدام مشخصه‌های خودش را دارد و بر اساس تحقیقات متفاوتی شکل گرفته‌است.[۱۹][۲۰] موجودیت یک شخصیت تاریخی به نام عیسی و اتفاقات کلی زندگی‌اش به‌طور گسترده‌ای توسط محققان پذیرفته شده‌است، اما تصویری که توسط پژوهشگران مختلف از او رسم شده‌است، با یکدیگر و همچنین با تصویر او در اناجیل متفاوت است.[۲۱][۲۲]

تلاش‌ها برای بازسازی تاریخی زندگی عیسی شامل گستره متفاوتی می‌شود که از دیدگاه ماکسیمالیستی قرن نوزدهم که در آن اناجیل تا جای ممکن به عنوان منبع معتبر قلمداد می‌شدند تا دیدگاه مینیمالیستی قرن بیستم که تقریباً هیچ چیز دربارهٔ عیسی به عنوان اتفاق تاریخی پذیرفته نمی‌شد، متفاوت است.[۲۳] از دهه ۱۹۵۰، شیوه جدیدی در راه یافتن عیسای تاریخی شکل گرفت و دیدگاه مینیمالیستی رنگ باخت.[۲۴][۲۵] هرچند این نظریه که انجیل‌ها کاملاً صحیح هستند توسط منابع تاریخی پشتیبانی نمی‌شود، اما از دهه هشتاد میان دانشوران اتفاق نظر وجود دارد که به غیر از اتفاقات مشخصی که از نظر تاریخی اثبات شده‌اند، سایر عناصر زندگی عیسی از نظر تاریخی «محتمل» هستند.[۲۴][۲۶][۲۷] تمرکز تحقیقات نوین در ربط با شخصیت تاریخی عیسی بر یافتن محتمل‌ترین عناصر قرار داده‌است.[۲۸][۲۹]

محققان عهد جدید در بررسی انجیل‌های متعارف (مرقس، متی، لوقا و یوحنا) با چالش‌های بزرگی روبرو هستند.[۳۰] اناجیل را نمی‌توان در معنای امروزی «زندگینامه» قلمداد کرد و نویسندگان آن‌ها درحالی که بسیاری از جزئیات زندگی عیسی را از قلم انداخته‌اند، به مسائلی چون اهمیت او از دید الهی یا تبلیغ علنی او میان مردم می‌پردازند.[۳۰] گزارش‌ها دربارهٔ اتفاقات فراطبیعی مربوط به عیسی نظیر مرگ و برخاستن او کار محققان را حتی سخت‌تر هم می‌کند.[۳۰] پژوهشگران انجیل‌ها را منابع بی‌طرفی نمی‌دانند زیرا نویسندگان تلاش می‌کردند عیسی را تجلیل کنند.[۳۱] کماکان، منابع بهتری دربارهٔ زندگی عیسی نسبت به زندگی افرادی چون اسکندر مقدونی در اختیار پژوهشگران است.[۳۱] آن‌ها معیارهای مشخصی برای قضاوت دربارهٔ تاریخی‌بودن اتفاق دارند که شامل ملاک تصدیق چندگانه، ملاک انسجام و ملاک انقطاع است.[۳۲] صحت تاریخی یک اتفاق بسته به اعتبار منابع هم هست؛ اناجیل به واقع دربارهٔ زندگی عیسی متناقض و نامستقل هستند. مرقس که احتمالاً اولین انجیل مکتوب شده‌است، برای دهه‌ها معتبرترین از لحاظ تاریخی به‌شمار می‌رود.[۳۳] یوحنا که بعد از همه مکتوب شده‌است، به‌طور قابل توجهی با انجیل‌های هم‌نوا متفاوت است و آن را دارای اعتبار کمتری می‌دانند؛ هرچند اخیراً پژوهشگران بیشتری پذیرفته‌اند که یوحنا شاید شامل هسته‌ای از محتوای قدیمی باشد که ممکن است به اندازه اناجیل هم‌نوا یا حتی بیشتر ارزش تاریخی داشته باشد.[۳۴]

Pin on Spiritual Awakening

مسیح

یک یهودی در زمان عیسی معمولاً تنها یک اسم داشت. در برخی موارد، پس از نام شخص، اسم پدرش ذکر می‌شد؛ یعنی نام با فرمول «اسم شخص پسر اسم پدر» ساخته می‌شد. آوردن نام شهر محل تولد شخص پس از نام او نیز رایج بوده‌است.[۲] نتیجتاً، عیسی در عهد جدید معمولاً «عیسی ناصری» خطاب شده‌است. همسایه‌های عیسی در ناصره، او را «نجّار، پسر مریم و برادر یعقوب و یوسف و یهودا و شمعون» (مرقس ۶:۳)،[۳] «پسر نجّار» (متی ۱۳:۵۵)[۴] یا «پسر یوسف» (لوقا ۴:۲۲)[۵] خطاب می‌کردند. در انجیل یوحنا، فیلیپ عیسی را «عیسی پسر یوسف از ناصره» (یوحنا ۱:۴۵) می‌نامند.[۶]

از سال‌های آغازین دین مسیحیت، عیسی را معمولاً «عیسی مسیح» خطاب می‌کنند.[۱۲] نویسنده انجیل یوحنا مدعی است عیسی ناصری این اسم را بر روی خود گذاشته‌است. مسیح یک نام شخصی نیست.[۱۳] این کلمه (משיח) در عبری به معنی «برگزیده شده» است.[۱۴][۱۵] مسیحیان او را به این نام می‌خوانند زیرا باور دارند که او همان مسیح وعده داده شده در نوشته‌های یهودی عهد عتیق است. از زمان زندگی عیسی تا امروز، «مسیح» به یک نام شخصی و بخشی از اسم عیسی درآمده است. به پیروان عیسی، «مسیحی» می‌گویند و این اطلاق از قرن اول میلادی رواج داشته‌است.[۱۶]