حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

روز تعطیل چنگیز و خانمش میخوان برن تفریح...

چنگیز که تو خونه حوصلش ترکیده بود.ورداشت گفت جمعه هستو امواتم مرخصی بریم قبرستون.

خانمش گفت وای چه رمانتیک

بریم منم غذا پلو زرشک با یک بال مرغ درست کردم

چنگیز سه بچه یه زن یه موتور یه قابلمه رو به سمت قبرستون

خانمش پرتقال پوست میکند میداد دهنش همینجور بادم میزد آب پرتقال تحویل پشت سری میدادو خلاصه بعد 4 ساعت رسیدن قبرستون

بساط نهار آماده چنگیز تو سایبون زیر درخت هندوانه

روبرو بلوک مرده ها 

یه حال هوای خاص

دلش گرفت زد زیر گریه.

یحتمل گفتن آفتاب زیاد خورده به کلش رفت یه قاچ هندوانه گذاشت رو سنگ قبر روبرو گفت هر وقت تشنه شدی بیا بیرون بخور

یکی داشت رد میشد گفت خدا همه رو شفای فوری عنایت کنه

چنگیزم گفت آمین

رفت دوباره با خانمش بود که یه آقایی اومد گفت فاتحه فوری میخونم زیر قیمت سایرین

گفت چنگیز چقد

گفت 3500

چنگیز گفت 1500 میدم یک دورم برام آهنگ کجایی رو بخون یارو هم گفت میترسم فشارت بیفته خرج کنی

چنگیز خورد بهش شاید بر کشتی فرنگی با یارو انداخت زدش زمین

یارو گفت مرده هات گور به گور شن

که چنگیز متحول شد گفت اگه اینو نمیگفتی ممکن بود به دیار باقی به سرعت بشتابی

خلاصه سمت عصر بود که با لگد زد به قابلمه

خانمش گفت هه وحشی

گفت چنگیز این دنیا وفا نداره

گفت خانمش هفته بعد میبرمت صحرای جیبوتی اونجا فرش بندازیم

گفت چرا

گفت تو باید دور از محیط رفتگان باشی

اونجا نه کسی میره نه کسی میاد

گفت چنگیز این غافله عمر عجب میگذرد برخیز بریم

رفتن کلاغه هم رو موتور ایستاده غار غار میکرد.

که آب هندوانه خورد صورتش

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد