چراغ مطالعه روی میز خاک خورده
کاغذهای باطله از روزانه های تاب خورده
تاب بلند روی تپه ی تاب انگیز
آدمک های نیمکره اینور شعرو آنور شعر
سوت دست هورا اشک غم های هیولایی
دودمان دود گرفته از شعر میشد
تاریخ روی میخک تنهایی
روی فرش شعر قرمز ایست بود
چند تکان محکم شعر بیداری
ناسروده ترین قصیده پائیز بود
جایی فراسوی سوسوی چراغ شهر فردایی
قصه تلخ قهوه ای ناخورده
کامو کام جرعه جرعه تاخورده
حسام الدین شفیعیان